فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Clam

klæm klæm

شکل جمع:

clams

معنی

noun adverb

حلزون دوکپه‌ای یا صدف خوراکی از جنس pecten ، گوشت صدف، به چنگال گرفتن، محکم گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clam

  1. noun bivalve living in ocean
    Synonyms:
    mollusk quahog littleneck cherrystone

Phrasal verbs

clam up

کم حرف زدن، حرف نزدن، از گفتن خودداری کردن

Collocations

clam chowder

سوپ گوشت صدف

Idioms

shut up like a clam

(عامیانه) ناگهان از سخن باز ایستادن، از گفتن خودداری کردن

ارجاع به لغت clam

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clam» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clam

لغات نزدیک clam

پیشنهاد بهبود معانی