فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Clam

klæm klæm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    clams

معنی

  • noun adverb
    حلزون دوکپه‌ای یا صدف خوراکی از جنس pecten ، گوشت صدف، به چنگال گرفتن، محکم گرفتن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد clam

  1. noun bivalve living in ocean
    Synonyms: cherrystone, littleneck, mollusk, quahog

Phrasal verbs

  • clam up

    کم حرف زدن، حرف نزدن، از گفتن خودداری کردن

Collocations

Idioms

  • shut up like a clam

    (عامیانه) ناگهان از سخن باز ایستادن، از گفتن خودداری کردن

ارجاع به لغت clam

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clam» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clam

لغات نزدیک clam

پیشنهاد بهبود معانی