گذشتهی ساده:
trappedشکل سوم:
trappedسومشخص مفرد:
trapsوجه وصفی حال:
trappingشکل جمع:
trapsهمچنین میتوان از traprock به جای trap استفاده کرد.
تله، دام
The farmer set a rat trap in the barn.
کشاورز، تلهی موشی در انبار قرار داد.
They checked the rabbit trap every morning.
آنها هر صبح تلهی خرگوش را بررسی میکردند.
to set a trap
تله گذاشتن، دام نهادن
mousetrap
تلهی موش
to fall into a trap
در دام افتادن
تله، دام
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Many people fall into the trap of debt by overspending.
بسیاری از افراد با خرج بیش از حد در دام بدهی میافتند.
He realized too late that the deal was a trap.
او خیلی دیر فهمید که آن معامله، تله بوده است.
an elaborate trap to catch thieves
ترفند دقیق برای گیر انداختن دزدان
dangerous traps for ignorant tourists
دامهای خطرناک برای جهانگردان نادان
دهان
shut your trap and listen!
خفه شو و گوش بده!
He finally shut his trap after arguing for hours.
بعداز ساعتها بحث، بالاخره دهانش را بست.
کالسکهی کوچک، ارابهی سبک
He restored an old trap he found in his grandfather’s barn.
او کالسکهی کوچک قدیمیای که در انبار پدربزرگش پیدا کرده بود را بازسازی کرد.
Children waved as the trap passed by on the village road.
وقتی ارابهی کوچک از جادهی روستا عبور میکرد، کودکان دست تکان دادند.
ورزش حرکت ترپ (حرکت فریبدهنده در فوتبال آمریکایی)
همچنین میتوان از trap play استفاده کرد.
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ورزش
The quarterback executed the trap perfectly, and the running back scored.
کوارتربک حرکت ترپ را بینقص اجرا کرد و رانینگبک گل زد.
A successful trap can completely change the momentum of the game.
حرکت ترپ موفق میتواند کاملاً جریان بازی را تغییر دهد.
موسیقی ترپ (ژانر موسیقی)
The new album is full of hard-hitting trap beats.
آلبوم جدید پر از بیتهای قدرتمند ترپ است.
He listens to trap every day while working out.
هر روز هنگام ورزش به موسیقی ترپ گوش میدهد.
در تله انداختن، به دام انداختن
He traps wild rabbits and sells their skin.
با تله، خرگوش وحشی میگیرد و پوست آن را میفروشد.
The children were trapped in a burning building.
بچهها در ساختمانی که دچار آتشسوزی شده بود، گیر افتاده بودند.
people who are trapped by poverty
مردمی که گرفتار فقر شدهاند
حبس کردن، محبوس کردن، محصور کردن (گرما، آب و...)
The caves trap cool air, providing a natural refuge from the heat.
غارها، هوای خنک را در خود نگه میدارند و پناهگاهی طبیعی در برابر گرما فراهم میکنند.
The fabric traps body heat, keeping you warm in cold weather.
این پارچه، حرارت بدن را محبوس میکند و در هوای سرد شما را گرم نگه میدارد.
ورزش مهار کردن توپ، کنترل کردن توپ
The goalkeeper trapped the ball to prevent a rebound.
دروازهبان توپ را مهار کرد تا از برگشت آن جلوگیری شود.
He trapped the ball perfectly before passing it to his teammate.
او توپ را بهطور کامل کنترل کرد و سپس به همتیمیاش پاس داد.
گذشتهی ساده trap در زبان انگلیسی trapped است.
شکل سوم trap در زبان انگلیسی trapped است.
شکل جمع trap در زبان انگلیسی traps است.
وجه وصفی حال trap در زبان انگلیسی trapping است.
سومشخص مفرد trap در زبان انگلیسی traps است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trap» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trap