آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۷ آبان ۱۴۰۴

    Trap

    træp træp

    گذشته‌ی ساده:

    trapped

    شکل سوم:

    trapped

    سوم‌شخص مفرد:

    traps

    وجه وصفی حال:

    trapping

    شکل جمع:

    traps

    توضیحات:

    همچنین می‌توان از traprock به‌ جای trap استفاده کرد.

    معنی trap | جمله با trap

    noun countable B2

    تله، دام

    The farmer set a rat trap in the barn.

    کشاورز، تله‌ی موشی در انبار قرار داد.

    They checked the rabbit trap every morning.

    آن‌ها هر صبح تله‌ی خرگوش را بررسی می‌کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to set a trap

    تله گذاشتن، دام نهادن

    mousetrap

    تله‌ی موش

    to fall into a trap

    در دام افتادن

    noun singular B2

    تله، دام

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    Many people fall into the trap of debt by overspending.

    بسیاری از افراد با خرج بیش از حد در دام بدهی می‌افتند.

    He realized too late that the deal was a trap.

    او خیلی دیر فهمید که آن معامله، تله بوده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an elaborate trap to catch thieves

    ترفند دقیق برای گیر انداختن دزدان

    dangerous traps for ignorant tourists

    دام‌های خطرناک برای جهانگردان نادان

    noun slang countable

    دهان

    shut your trap and listen!

    خفه شو و گوش بده!

    He finally shut his trap after arguing for hours.

    بعداز ساعت‌ها بحث، بالاخره دهانش را بست.

    noun countable

    کالسکه‌ی کوچک، ارابه‌ی سبک

    He restored an old trap he found in his grandfather’s barn.

    او کالسکه‌ی کوچک قدیمی‌ای که در انبار پدربزرگش پیدا کرده بود را بازسازی کرد.

    Children waved as the trap passed by on the village road.

    وقتی ارابه‌ی کوچک از جاده‌ی روستا عبور می‌کرد، کودکان دست تکان دادند.

    noun countable

    ورزش حرکت ترپ (حرکت فریب‌دهنده در فوتبال آمریکایی)

    همچنین می‌توان از trap play استفاده کرد.

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The quarterback executed the trap perfectly, and the running back scored.

    کوارتر‌بک حرکت ترپ را بی‌نقص اجرا کرد و رانینگ‌بک گل زد.

    A successful trap can completely change the momentum of the game.

    حرکت ترپ موفق می‌تواند کاملاً جریان بازی را تغییر دهد.

    noun uncountable

    موسیقی ترپ (ژانر موسیقی)

    The new album is full of hard-hitting trap beats.

    آلبوم جدید پر از بیت‌های قدرتمند ترپ است.

    He listens to trap every day while working out.

    هر روز هنگام ورزش به موسیقی ترپ گوش می‌دهد.

    verb - transitive

    در تله انداختن، به دام انداختن

    He traps wild rabbits and sells their skin.

    با تله، خرگوش وحشی می‌گیرد و پوست آن‌ را می‌فروشد.

    The children were trapped in a burning building.

    بچه‌ها در ساختمانی که دچار آتش‌سوزی شده بود، گیر افتاده بودند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    people who are trapped by poverty

    مردمی که گرفتار فقر شده‌اند

    verb - transitive

    حبس کردن، محبوس کردن، محصور کردن (گرما، آب و...)

    The caves trap cool air, providing a natural refuge from the heat.

    غارها، هوای خنک را در خود نگه می‌دارند و پناهگاهی طبیعی در برابر گرما فراهم می‌کنند.

    The fabric traps body heat, keeping you warm in cold weather.

    این پارچه، حرارت بدن را محبوس می‌کند و در هوای سرد شما را گرم نگه می‌دارد.

    verb - transitive

    ورزش مهار کردن توپ، کنترل کردن توپ

    The goalkeeper trapped the ball to prevent a rebound.

    دروازه‌بان توپ را مهار کرد تا از برگشت آن جلوگیری شود.

    He trapped the ball perfectly before passing it to his teammate.

    او توپ را به‌طور کامل کنترل کرد و سپس به هم‌تیمی‌اش پاس داد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد trap

    1. noun snare, trick
      Synonyms:
      trick bait lure plot ploy deception artifice ruse enticement temptation device stratagem wile ambush net hook intrigue maneuver feint come-on conspiracy pitfall machination ambuscade decoy inveiglement gambit subterfuge allurement booby trap lasso dragnet noose prank quagmire quicksand seducement snag
    1. verb catch, snare; trick
      Synonyms:
      grab take nab collar hook land entrap ensnare net snare trick deceive fool dupe beguile seduce decoy inveigle ambush ambuscade corner box in corral circumvent overtake rope in suck in mousetrap snag entangle tangle trip up nail
      Antonyms:
      release let go
    1. noun a device to catch game or persons
      Synonyms:
      snare deadfall pitfall net cul-de-sac bait mousetrap artifice spring pit gin lure cakehole blind incarceration noose inveiglement trapfall hole maneuver maw springe stratagem toil yap gob
    1. noun the opening in the body through which food is ingested
      Synonyms:
      mouth gob puss

    سوال‌های رایج trap

    گذشته‌ی ساده trap چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده trap در زبان انگلیسی trapped است.

    شکل سوم trap چی میشه؟

    شکل سوم trap در زبان انگلیسی trapped است.

    شکل جمع trap چی میشه؟

    شکل جمع trap در زبان انگلیسی traps است.

    وجه وصفی حال trap چی میشه؟

    وجه وصفی حال trap در زبان انگلیسی trapping است.

    سوم‌شخص مفرد trap چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد trap در زبان انگلیسی traps است.

    ارجاع به لغت trap

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «trap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trap

    لغات نزدیک trap

    • - transylvania
    • - transylvanian alps
    • - trap
    • - trap set
    • - trapdoor
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    motivator move forward move house multitude playfulness playlist plight pls poesy poignant permission perplexity persecution personal personally پنبه مرفه شست هل دادن آپدیت امضا املا ارتقا انشا انشعاب منشعب گله گزار گله‌گزاری شماره گذاری کردن علامت‌گذار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.