آیکن بنر

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

بلک فرایدی - تا ۴۴٪ تخفیف

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

Trap

træp træp

گذشته‌ی ساده:

trapped

شکل سوم:

trapped

سوم‌شخص مفرد:

traps

وجه وصفی حال:

trapping

شکل جمع:

traps

توضیحات:

همچنین می‌توان از traprock به‌ جای trap استفاده کرد.

معنی trap | جمله با trap

noun countable B2

تله، دام

The farmer set a rat trap in the barn.

کشاورز، تله‌ی موشی در انبار قرار داد.

They checked the rabbit trap every morning.

آن‌ها هر صبح تله‌ی خرگوش را بررسی می‌کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to set a trap

تله گذاشتن، دام نهادن

mousetrap

تله‌ی موش

to fall into a trap

در دام افتادن

noun singular B2

تله، دام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Many people fall into the trap of debt by overspending.

بسیاری از افراد با خرج بیش از حد در دام بدهی می‌افتند.

He realized too late that the deal was a trap.

او خیلی دیر فهمید که آن معامله، تله بوده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

an elaborate trap to catch thieves

ترفند دقیق برای گیر انداختن دزدان

dangerous traps for ignorant tourists

دام‌های خطرناک برای جهانگردان نادان

noun slang countable

دهان

shut your trap and listen!

خفه شو و گوش بده!

He finally shut his trap after arguing for hours.

بعداز ساعت‌ها بحث، بالاخره دهانش را بست.

noun countable

کالسکه‌ی کوچک، ارابه‌ی سبک

He restored an old trap he found in his grandfather’s barn.

او کالسکه‌ی کوچک قدیمی‌ای که در انبار پدربزرگش پیدا کرده بود را بازسازی کرد.

Children waved as the trap passed by on the village road.

وقتی ارابه‌ی کوچک از جاده‌ی روستا عبور می‌کرد، کودکان دست تکان دادند.

noun countable

ورزش حرکت ترپ (حرکت فریب‌دهنده در فوتبال آمریکایی)

همچنین می‌توان از trap play استفاده کرد.

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

مشاهده

The quarterback executed the trap perfectly, and the running back scored.

کوارتر‌بک حرکت ترپ را بی‌نقص اجرا کرد و رانینگ‌بک گل زد.

A successful trap can completely change the momentum of the game.

حرکت ترپ موفق می‌تواند کاملاً جریان بازی را تغییر دهد.

noun uncountable

موسیقی ترپ (ژانر موسیقی)

The new album is full of hard-hitting trap beats.

آلبوم جدید پر از بیت‌های قدرتمند ترپ است.

He listens to trap every day while working out.

هر روز هنگام ورزش به موسیقی ترپ گوش می‌دهد.

verb - transitive

در تله انداختن، به دام انداختن

He traps wild rabbits and sells their skin.

با تله، خرگوش وحشی می‌گیرد و پوست آن‌ را می‌فروشد.

The children were trapped in a burning building.

بچه‌ها در ساختمانی که دچار آتش‌سوزی شده بود، گیر افتاده بودند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

people who are trapped by poverty

مردمی که گرفتار فقر شده‌اند

verb - transitive

حبس کردن، محبوس کردن، محصور کردن (گرما، آب و...)

The caves trap cool air, providing a natural refuge from the heat.

غارها، هوای خنک را در خود نگه می‌دارند و پناهگاهی طبیعی در برابر گرما فراهم می‌کنند.

The fabric traps body heat, keeping you warm in cold weather.

این پارچه، حرارت بدن را محبوس می‌کند و در هوای سرد شما را گرم نگه می‌دارد.

verb - transitive

ورزش مهار کردن توپ، کنترل کردن توپ

The goalkeeper trapped the ball to prevent a rebound.

دروازه‌بان توپ را مهار کرد تا از برگشت آن جلوگیری شود.

He trapped the ball perfectly before passing it to his teammate.

او توپ را به‌طور کامل کنترل کرد و سپس به هم‌تیمی‌اش پاس داد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد trap

  1. noun the opening in the body through which food is ingested
    Synonyms:

سوال‌های رایج trap

گذشته‌ی ساده trap چی میشه؟

گذشته‌ی ساده trap در زبان انگلیسی trapped است.

شکل سوم trap چی میشه؟

شکل سوم trap در زبان انگلیسی trapped است.

شکل جمع trap چی میشه؟

شکل جمع trap در زبان انگلیسی traps است.

وجه وصفی حال trap چی میشه؟

وجه وصفی حال trap در زبان انگلیسی trapping است.

سوم‌شخص مفرد trap چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد trap در زبان انگلیسی traps است.

ارجاع به لغت trap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trap

لغات نزدیک trap

پیشنهاد بهبود معانی