گذشتهی ساده:
trappedشکل سوم:
trappedسومشخص مفرد:
trapsوجه وصفی حال:
trappingشکل جمع:
trapsهمچنین میتوان از traprock به جای trap استفاده کرد.
زانویی مستراح و غیره تله، دام، دریچه، گیر، محوطه کوچک، شکماف، نیرنگ، فریب دهان، به دام انداختن، در تله انداختن
تله، در تله اندازی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to set a trap
تله گذاشتن، دام نهادن
mousetrap
تلهی موش
to fall into a trap
در دام افتادن
an elaborate trap to catch thieves
ترفند دقیق برای گیر انداختن دزدان
dangerous traps for ignorant tourists
دامهای خطرناک برای جهانگردان نادان
shut your trap and listen!
خفه شو و گوش بده!
He traps wild rabbits and sells their skin.
با تله، خرگوش وحشی میگیرد و پوست آن را میفروشد.
The children were trapped in a burning building.
بچهها در یک ساختمان که دچار آتشسوزی شده بود، گیر افتاده بودند.
people who are trapped by poverty
مردمی که گرفتار فقر شدهاند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «trap» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trap