فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Mousetrap

ˈmaʊstræp ˈmaʊs-træp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • noun verb - transitive
    تله‌ی موش
  • noun verb - transitive
    در تله انداختن، (با حیله) گرفتار کردن
    • - The enemy mousetrapped our tanks and destroyed them.
    • - دشمن تانک‌های ما را در دام انداخت و آن‌ها را نابود کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد mousetrap

  1. noun (American football) a play in which a defensive player is allowed to cross the line of scrimmage and then blocked off as the runner goes through the place the lineman vacated
    Synonyms: trap play

ارجاع به لغت mousetrap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mousetrap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mousetrap

لغات نزدیک mousetrap

پیشنهاد بهبود معانی