با خجالت، با اضطراب، بهآرامی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He mousily navigated the cluttered kitchen to avoid making noise.
او برای جلوگیری از ایجاد سروصدا، بهآرامی در آشپزخانهی درهموبرهم حرکت کرد.
He whispered mousily, careful not to wake the sleeping baby.
او با اضطراب پچپچ کرد و مراقب بود که نوزاد خوابیده را بیدار نکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mousily» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mousily