(حالت) ترسو بودن، بزدل بودن، خجالتی بودن، کمحرف بودن، ساکت بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The mousiness of the little girl was evident in her shy demeanor.
کمحرف بودن دختر کوچولو در رفتار خجالتی او مشهود بود.
Despite her mousiness, she had a sharp intellect that shone through.
علیرغم ترسو بودنش، هوش زیرکی داشت که میدرخشید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mousiness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mousiness