با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Mousiness

ˈmaʊsɪnəs ˈmaʊsɪnəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
(حالت) ترسو بودن، بزدل بودن، خجالتی بودن، کم‌حرف بودن، ساکت بودن
- The mousiness of the little girl was evident in her shy demeanor.
- کم‌حرف بودن دختر کوچولو در رفتار خجالتی او مشهود بود.
- Despite her mousiness, she had a sharp intellect that shone through.
- علی‌رغم ترسو بودنش، هوش زیرکی داشت که می‌درخشید.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت mousiness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mousiness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mousiness

لغات نزدیک mousiness

پیشنهاد بهبود معانی