فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pitfall

ˈpɪtfɑːl ˈpɪtfɔːl

شکل جمع:

pitfalls

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun plural countable

خطر (غیرمنتظره)، مشکل (غیرمنتظره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

He was careful to avoid the pitfalls associated with online dating.

او مراقب بود که از مشکلات مرتبط با قرار آنلاین جلوگیری کند.

The team's lack of communication led to a major pitfall in the project.

عدم ارتباط تیم منجر به یک مشکل بزرگ در پروژه شد.

noun

دام، تله، گودال سرپوشیده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

She fell into the pitfall of procrastination during her studies.

او در دوران تحصیل به دام تعویق افتاد.

the pitfall of ignorance

دام جهل و نادانی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pitfall

  1. noun hazard, trap
    Synonyms:
    danger risk peril snag difficulty pit trap catch hook snare entanglement mesh web toil setup drawback downfall mousetrap quicksand deadfall booby trap swindle
    Antonyms:
    advantage blessing good luck

ارجاع به لغت pitfall

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pitfall» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pitfall

لغات نزدیک pitfall

پیشنهاد بهبود معانی