Entrap

ɪnˈtræp ɪnˈtræp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    entrapped
  • شکل سوم:

    entrapped
  • سوم‌شخص مفرد:

    entraps
  • وجه وصفی حال:

    entrapping

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
به‌دام انداختن، تله انداختن، گول زدن، اغفال کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- This material keeps the body warm by entrapping air.
- این پارچه با نگه داشتن هوا در خود بدن را گرم نگه می‌دارد.
- The gases entrapped in the sewer caused an explosion.
- گازهایی که در مجرای فاضلاب جمع شده بود، باعث انفجار شد.
- The widow was driven to every possible trick to entrap a suitable man.
- بیوه زن مجبور بود برای به تور انداختن یک مرد مناسب از کلیه‌ی حیله‌های ممکن استفاده کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد entrap

  1. verb capture, involve
    Synonyms:
    catch trap ensnare entice lure seduce trick deecoy beguile inveigle allure tempt implicate reel in net hook snare embroil involve enmesh entangle suck in rope in bag box in lay for set up lead on benet
    Antonyms:
    free release exclude clear disentangle

ارجاع به لغت entrap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «entrap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/entrap

لغات نزدیک entrap

پیشنهاد بهبود معانی