گذشتهی ساده:
enmeshedشکل سوم:
enmeshedسومشخص مفرد:
enmeshesوجه وصفی حال:
enmeshingهمچنین میتوان از inmesh به جای enmesh استفاده کرد.
در دام نهادن، گرفتارکردن، در شبکه نهادن، مثل تور و پارچه پشتهبندی سوراخدار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The whole country was enmeshed in turmoil.
کشور سرتاسر دستخوش آشوب بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «enmesh» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enmesh