فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Enmesh

enˈmeʃ ɪnˈmeʃ ɪnˈmeʃ

گذشته‌ی ساده:

enmeshed

شکل سوم:

enmeshed

سوم‌شخص مفرد:

enmeshes

وجه وصفی حال:

enmeshing

توضیحات:

همچنین می‌توان از inmesh به‌ جای enmesh استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

در دام نهادن، گرفتارکردن، در شبکه نهادن، مثل تور و پارچه پشته‌بندی سوراخ‌دار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The whole country was enmeshed in turmoil.

کشور سرتاسر دستخوش آشوب بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enmesh

  1. verb involve in a situation
    Synonyms:
    implicate involve entangle ensnare trap catch hook net snare entrap tangle drag into draw in embroil incriminate trammel box in lay a trap for make party to lay for snarl
    Antonyms:
    exclude leave out

ارجاع به لغت enmesh

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enmesh» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enmesh

لغات نزدیک enmesh

پیشنهاد بهبود معانی