با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Cheek

tʃiːk tʃiːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cheeked
  • شکل سوم:

    cheeked
  • سوم شخص مفرد:

    cheeks
  • وجه وصفی حال:

    cheeking
  • شکل جمع:

    cheeks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive B1
    گونه، لب
    • - His father kissed him on both cheeks.
    • - پدرش هر دو گونه‌ی او را بوسید.
    • - The baby had rosy cheeks.
    • - کودک لپ‌های گلگونی داشت.
    • - I have had enough of your cheek!
    • - پررویی بس است!
    • - He had the cheek to ask me for money again.
    • - او با پررویی دوباره از من پول خواست.
    • - Ali cheeked his father today.
    • - امروز علی با پدرش درشتی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cheek

  1. noun side of human face
    Synonyms: chop, choppers, gill, jowl
  2. noun audacity, boldness
    Synonyms: brashness, brass, brazenness, chutzpah, confidence, disrespect, effrontery, gall, impertinence, impudence, insolence, lip, nerve, presumption, rudeness, sauce, temerity
    Antonyms: humbleness, meekness, timidity

Phrasal verbs

  • tongue in cheek

    به‌ شوخی، شوخی‌وار، به‌طور غیرجدی

    غیرجدی، شوخی، شوخی‌آمیز

Collocations

  • cheek to cheek

    گونه بر گونه، بسیار نزدیک، لپ به لپ

Idioms

  • cheek by jowl

    صمیمی، بسیار نزدیک، خودمانی

  • tongue in cheek

    به‌ شوخی، شوخی‌وار، به‌طور غیرجدی

  • turn the other cheek

    (حرف عیسی: اگر کسی به یک گونه‌ات سیلی زد، گونه‌ی دیگر را نیز جلو ببر) در مقابل ظلم و خشونت مهربانی کن، بدی را با نیکی پاسخ بده

ارجاع به لغت cheek

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cheek» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cheek

لغات نزدیک cheek

پیشنهاد بهبود معانی