گذشتهی ساده:
cheekedشکل سوم:
cheekedسومشخص مفرد:
cheeksوجه وصفی حال:
cheekingشکل جمع:
cheeksگونه، لپ
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
His father kissed him on both cheeks.
پدرش هر دو گونهی او را بوسید.
The baby had rosy cheeks.
کودک لپهای گلگونی داشت.
انگلیسی بریتانیایی پررویی، رو داشتن، گستاخی، وقاحت، بیحیایی، بیشرمی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I have had enough of your cheek!
گستاخی بس است!
He had the cheek to ask me for money again.
او با پررویی دوباره از من پول خواست.
کالبدشناسی لپ باسن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
She playfully pinched his cheek and made him giggle.
بهشوخی لپ باسنش را نیشگون گرفت و باعث شد بخندد.
She planted a soft kiss on his cheek.
بوسهای ملایم روی لپ باسنش زد.
انگلیسی بریتانیایی پررویی کردن، پیشجوابی کردن، بیادبی کردن
Ali cheeked his father today.
امروز علی با پدرش بیادبی کرد.
He cheeked his boss with a sarcastic remark.
او با سخنی کنایهآمیز به رئیسش بیادبی کرد.
گونه بر گونه، بسیار نزدیک، لپ به لپ
صمیمی، بسیار نزدیک، خودمانی
به شوخی، شوخیوار، بهطور غیرجدی
(حرف عیسی: اگر کسی به یک گونهات سیلی زد، گونهی دیگر را نیز جلو ببر) در مقابل ظلم و خشونت مهربانی کن، بدی را با نیکی پاسخ بده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cheek» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/cheek