گذشتهی ساده:
gilledشکل سوم:
gilledسومشخص مفرد:
gillsوجه وصفی حال:
gillingشکل جمع:
gills(. vi . vt . n ) دستگاه تنفس ماهی، جویبار، نهر کوچک، گوشت ماهی، پیمانهای برای شراب، نصف پینت pint ، دخترجوان، آبجو، تمیزکردن ماهی، روده (ماهی را) درآوردن، استطاله زیرگلوی مرغ، ( gill ): sweetheart ، girl =
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gill» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gill