شکل جمع:
spectaclesتماشا، منظره، نمایش، صحنهی تماشایی، چشمانداز، دورنما، ظاهر، مضحکه
The opening of the parliament was an unforgettable spectacle.
گشایش مجلس منظرهای فراموشنشدنی بود.
a naval spectacle
نمایش پرشکوه نیروی دریایی
The penniless gambler was a sad spectacle.
قمارباز مفلس ظاهر رقتباری داشت.
Ahmad made a spectacle of himself by arguing with the nurse.
مشاجرهی احمد با پرستار المشنگه به پا کرد.
(در انتظار) خود را مضحکه کردن، افتضاح بالا آوردن، الم شنگه به پا کردن، (بهطور منفی) جلب توجه کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spectacle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spectacle