آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Disport

dɪˈspɔːrt dɪˈspɔːt

معنی disport | جمله با disport

noun verb - transitive verb - intransitive

خوشی کردن، حرکات نشاط‌انگیزکردن، بازی کردن، تفریح کردن، تفریح

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

There the youths disported themselves to their heart's content.

جوانان در آنجا تا دلشان می‌خواست خوشی کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد disport

  1. verb to occupy oneself with amusement or diversion
  1. verb to make a public and usually ostentatious show of
  1. noun activity engaged in for relaxation and amusement

ارجاع به لغت disport

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disport» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disport

لغات نزدیک disport

پیشنهاد بهبود معانی