فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Flick

flɪk flɪk

گذشته‌ی ساده:

flicked

شکل سوم:

flicked

سوم‌شخص مفرد:

flicks

وجه وصفی حال:

flicking

شکل جمع:

flicks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

تکان دادن، حرکت دادن، زدن، تکان خوردن، حرکت کردن (دست و شلاق و غیره)

She flicked the old horse from time to time with her whip.

گاه‌به‌گاه اسب پیر را با تازیانه‌اش به‌آرامی می‌زد.

He flicked the dust from his boot with a handkerchief.

او با دستمال گرد روی پوتین‌های خود را زد.

noun countable

تکان، تلنگر، ضربه (ملایم)، نرم‌کوب (یا صدای این نوع ضربه (تپ‌تپ))

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

the flick of a finger

تلنگرزنی با انگشت

the flick of typewriter keys

تپ‌تپ کلیدهای ماشین تحریر

verb - intransitive

ورق زدن (به‌سرعت) (صفحه‌های کتاب و غیره)

She flicked through the pages of the magazine.

او صفحات مجله را ورق زد.

The boy flicked through the comic book.

پسرک کتاب کمیک را ورق زد.

noun countable informal

سینما و تئاتر قدیمی فیلم

I heard that new flick got great reviews.

شنیدم که فیلم جدید نقدهای خوبی دریافت کرد.

Have you seen that flick that everyone is talking about?

آیا اون فیلم را دیده‌ای که همه در موردش حرف می‌زنن؟

noun plural informal

انگلیسی بریتانیایی سینما و تئاتر قدیمی سینما (the flicks)

I love going to the flicks on Friday nights with my friends.

عاشق این هستم که جمعه‌شب‌ها با دوستانم به سینما بروم.

What's on at the flicks today?

امشب توی سینما چه خبره؟ (چی اکران می‌شه؟)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flick

  1. verb light touch
    Synonyms:
    touch lightly tap pat hit tip dab flicker snap flip

ارجاع به لغت flick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flick

لغات نزدیک flick

پیشنهاد بهبود معانی