Flick

flɪk flɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    flicked
  • شکل سوم:

    flicked
  • سوم‌شخص مفرد:

    flicks
  • وجه وصفی حال:

    flicking
  • شکل جمع:

    flicks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
تکان دادن، حرکت دادن، زدن، تکان خوردن، حرکت کردن (دست و شلاق و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- She flicked the old horse from time to time with her whip.
- گاه‌به‌گاه اسب پیر را با تازیانه‌اش به‌آرامی می‌زد.
- He flicked the dust from his boot with a handkerchief.
- او با دستمال گرد روی پوتین‌های خود را زد.
noun countable
تکان، تلنگر، ضربه (ملایم)، نرم‌کوب (یا صدای این نوع ضربه (تپ‌تپ))
- the flick of a finger
- تلنگرزنی با انگشت
- the flick of typewriter keys
- تپ‌تپ کلیدهای ماشین تحریر
verb - intransitive
ورق زدن (به‌سرعت) (صفحه‌های کتاب و غیره)
- She flicked through the pages of the magazine.
- او صفحات مجله را ورق زد.
- The boy flicked through the comic book.
- پسرک کتاب کمیک را ورق زد.
noun countable informal
سینما و تئاتر قدیمی فیلم
- I heard that new flick got great reviews.
- شنیدم که فیلم جدید نقدهای خوبی دریافت کرد.
- Have you seen that flick that everyone is talking about?
- آیا اون فیلم را دیده‌ای که همه در موردش حرف می‌زنن؟
noun plural informal
انگلیسی بریتانیایی سینما و تئاتر قدیمی سینما (the flicks)
- I love going to the flicks on Friday nights with my friends.
- عاشق این هستم که جمعه‌شب‌ها با دوستانم به سینما بروم.
- What's on at the flicks today?
- امشب توی سینما چه خبره؟ (چی اکران می‌شه؟)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flick

  1. verb light touch
    Synonyms: dab, flicker, flip, hit, pat, snap, tap, tip, touch lightly

ارجاع به لغت flick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flick

لغات نزدیک flick

پیشنهاد بهبود معانی