گذشتهی ساده:
flickedشکل سوم:
flickedسومشخص مفرد:
flicksوجه وصفی حال:
flickingشکل جمع:
flicksتکان دادن، حرکت دادن، زدن، تکان خوردن، حرکت کردن (دست و شلاق و غیره)
She flicked the old horse from time to time with her whip.
گاهبهگاه اسب پیر را با تازیانهاش بهآرامی میزد.
He flicked the dust from his boot with a handkerchief.
او با دستمال گرد روی پوتینهای خود را زد.
تکان، تلنگر، ضربه (ملایم)، نرمکوب (یا صدای این نوع ضربه (تپتپ))
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the flick of a finger
تلنگرزنی با انگشت
the flick of typewriter keys
تپتپ کلیدهای ماشین تحریر
ورق زدن (بهسرعت) (صفحههای کتاب و غیره)
She flicked through the pages of the magazine.
او صفحات مجله را ورق زد.
The boy flicked through the comic book.
پسرک کتاب کمیک را ورق زد.
سینما و تئاتر قدیمی فیلم
I heard that new flick got great reviews.
شنیدم که فیلم جدید نقدهای خوبی دریافت کرد.
Have you seen that flick that everyone is talking about?
آیا اون فیلم را دیدهای که همه در موردش حرف میزنن؟
انگلیسی بریتانیایی سینما و تئاتر قدیمی سینما (the flicks)
I love going to the flicks on Friday nights with my friends.
عاشق این هستم که جمعهشبها با دوستانم به سینما بروم.
What's on at the flicks today?
امشب توی سینما چه خبره؟ (چی اکران میشه؟)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flick» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flick