گذشتهی ساده:
flippedشکل سوم:
flippedسومشخص مفرد:
flipsوجه وصفی حال:
flippingشکل جمع:
flipsصفت تفضیلی:
more flipصفت عالی:
most flipدر معنای هفتم در انگلیسی بریتانیایی بهجای flip معمولاً از flippant استفاده میشود.
برگرداندن (سریع)، چرخیدن، چرخاندن
He flipped the card over to reveal the hidden side.
او کارت را برگرداند تا طرف پنهانش را فاش کند.
Please flip the page to continue reading the story.
لطفاً برای ادامهی خواندن داستان، صفحه را برگردانید.
The coin flipped before landing on the table.
سکه قبل از فرود روی میز روی هوا چرخید.
غذا و آشپزی برگرداندن، چرخاندن (هنگام پختن غذا)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She decided to flip the pancakes to ensure they were golden brown on both sides.
او تصمیم گرفت تا پنکیکها را بچرخاند تا از هر دو طرف قهوهای طلایی باشد.
Make sure to flip the fish gently so it doesn’t break apart while cooking.
حتماً ماهی را به آرامی برگردانید تا هنگام پختوپز از هم جدا نشود.
انگلیسی آمریکایی تعمیر کردن، بازسازی کردن و فروختن
She decided to flip the old house for a profit after renovating the kitchen.
او تصمیم گرفت خانهی قدیمی را برای سودآوری بازسازی کند و بفروشد.
They plan to flip the worn-out furniture and find new buyers.
آنها قصد دارند مبلمان فرسوده را تعمیر کنند و خریداران جدید پیدا کنند.
تغییر طرف، عوض کردن طرف، فروختن، خریدن (رقیب، دوست، دولت، سازمان و...)
He decided to flip after realizing the truth about the organization.
او تصمیم گرفت پس از فهمیدن حقیقت درمورد سازمان، طرفش را عوض کند.
They hoped to flip their rival by offering a better deal.
آنها امیدوار بودند که با ارائهی معاملهی بهتر، رقیب خود را بخرند.
انگلیسی آمریکایی شهادت دادن، شهادت گرفتن (علیه کسی)
The lawyer urged her client to flip on his accomplice for a lighter sentence.
وکیل از موکل خود خواست تا برای حکم سبکتر علیه همدست خود شهادت بدهد.
If you don't cooperate, he might flip and turn on you.
اگر همکاری نکنید، او ممکن است بر علیه شما شهادت بدهد.
چرخش، معلق، پشتک
The flip of the coin decided the winner of the game.
چرخش سکه برندهی بازی را تعیین کرد.
The gymnast executed a flawless flip during her training.
ژیمناست در طول تمرین خود پشتک بیعیبونقصی اجرا کرد.
انگلیسی بریتانیایی گستاخانه، لوده، سبکسر
His flip response to the criticism showed a lack of maturity.
پاسخ گستاخانه او به انتقاد، عدم بلوغ او را نشان داد.
The comedian's flip style kept the audience laughing.
سبک لوده کمدین، مخاطبان را میخنداند.
انگلیسی بریتانیایی قدیمی اوه نه، ای وای
"Oh, flip! Not again!"
ای وای! دوباره نه!
"Flip! I can’t believe they did that!"
اوه نه! باورم نمیشه اون کار رو کردن!
اقتصاد فروختن (فروش سهام یا دارایی در فاصلهی کمی پس از خرید آن برای بهدست آوردن سود)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
She decided to flip the house for a quick profit.
او تصمیم گرفت برای سود سریع خانه را بفروشد.
They flipped the shares just hours after purchasing them, reaping substantial gains.
آنها فقط چند ساعت پس از خرید سهام، آن را فروختند و سود قابل توجهی بهدست آوردند.
(عامیانه) دیوانه شدن، اختیار از کف دادن، از خود بیخود شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flip» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flip