فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Flip

flɪp flɪp

گذشته‌ی ساده:

flipped

شکل سوم:

flipped

سوم‌شخص مفرد:

flips

وجه وصفی حال:

flipping

شکل جمع:

flips

صفت تفضیلی:

more flip

صفت عالی:

most flip

توضیحات:

در معنای هفتم در انگلیسی بریتانیایی به‌جای flip معمولاً از flippant استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

برگرداندن (سریع)، چرخیدن، چرخاندن

He flipped the card over to reveal the hidden side.

او کارت را برگرداند تا طرف پنهانش را فاش کند.

Please flip the page to continue reading the story.

لطفاً برای ادامه‌ی خواندن داستان، صفحه را برگردانید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The coin flipped before landing on the table.

سکه قبل از فرود روی میز روی هوا چرخید.

verb - transitive

غذا و آشپزی برگرداندن، چرخاندن (هنگام پختن غذا)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

She decided to flip the pancakes to ensure they were golden brown on both sides.

او تصمیم گرفت تا پنکیک‌ها را بچرخاند تا از هر دو طرف قهوه‌ای طلایی باشد.

Make sure to flip the fish gently so it doesn’t break apart while cooking.

حتماً ماهی را به آرامی برگردانید تا هنگام پخت‌وپز از هم جدا نشود.

verb - transitive

انگلیسی آمریکایی تعمیر کردن، بازسازی کردن و فروختن

She decided to flip the old house for a profit after renovating the kitchen.

او تصمیم گرفت خانه‌ی قدیمی را برای سودآوری بازسازی کند و بفروشد.

They plan to flip the worn-out furniture and find new buyers.

آنها قصد دارند مبلمان فرسوده را تعمیر کنند و خریداران جدید پیدا کنند.

verb - intransitive verb - transitive

تغییر طرف، عوض کردن طرف، فروختن، خریدن (رقیب، دوست، دولت، سازمان و...)

He decided to flip after realizing the truth about the organization.

او تصمیم گرفت پس از فهمیدن حقیقت درمورد سازمان، طرفش را عوض کند.

They hoped to flip their rival by offering a better deal.

آن‌ها امیدوار بودند که با ارائه‌ی معامله‌ی بهتر، رقیب خود را بخرند.

verb - intransitive verb - transitive informal

انگلیسی آمریکایی شهادت دادن، شهادت گرفتن (علیه کسی)

The lawyer urged her client to flip on his accomplice for a lighter sentence.

وکیل از موکل خود خواست تا برای حکم سبک‌تر علیه هم‌دست خود شهادت بدهد.

If you don't cooperate, he might flip and turn on you.

اگر همکاری نکنید، او ممکن است بر علیه شما شهادت بدهد.

noun countable

چرخش، معلق، پشتک

The flip of the coin decided the winner of the game.

چرخش سکه برنده‌ی بازی را تعیین کرد.

The gymnast executed a flawless flip during her training.

ژیمناست در طول تمرین خود پشتک بی‌عیب‌ونقصی اجرا کرد.

adjective informal

انگلیسی بریتانیایی گستاخانه، لوده، سبک‌سر

His flip response to the criticism showed a lack of maturity.

پاسخ گستاخانه او به انتقاد، عدم بلوغ او را نشان داد.

The comedian's flip style kept the audience laughing.

سبک لوده کمدین، ​​مخاطبان را می‌خنداند.

exclamation informal

انگلیسی بریتانیایی قدیمی اوه نه، ای وای

"Oh, flip! Not again!"

ای وای! دوباره نه!

"Flip! I can’t believe they did that!"

اوه نه! باورم نمیشه اون کار رو کردن!

verb - transitive

اقتصاد فروختن (فروش سهام یا دارایی در فاصله‌ی کمی پس از خرید آن برای به‌دست آوردن سود)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

She decided to flip the house for a quick profit.

او تصمیم گرفت برای سود سریع خانه را بفروشد.

They flipped the shares just hours after purchasing them, reaping substantial gains.

آن‌ها فقط چند ساعت پس از خرید سهام، آن را فروختند و سود قابل توجهی به‌دست آوردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flip

  1. noun, verb throw, jump with abandon
    Synonyms:
    toss pitch chuck spin cast flick twist jerk

Idioms

flip one's lid (or wig)

(عامیانه) دیوانه شدن، اختیار از کف دادن، از خود بیخود شدن

ارجاع به لغت flip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flip

لغات نزدیک flip

پیشنهاد بهبود معانی