آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۴ بهمن ۱۴۰۳

    Flip

    flɪp flɪp

    گذشته‌ی ساده:

    flipped

    شکل سوم:

    flipped

    سوم‌شخص مفرد:

    flips

    وجه وصفی حال:

    flipping

    شکل جمع:

    flips

    صفت تفضیلی:

    more flip

    صفت عالی:

    most flip

    توضیحات:

    در معنای هفتم در انگلیسی بریتانیایی به‌جای flip معمولاً از flippant استفاده می‌شود.

    معنی flip | جمله با flip

    verb - intransitive verb - transitive

    برگرداندن (سریع)، چرخیدن، چرخاندن

    He flipped the card over to reveal the hidden side.

    او کارت را برگرداند تا طرف پنهانش را فاش کند.

    Please flip the page to continue reading the story.

    لطفاً برای ادامه‌ی خواندن داستان، صفحه را برگردانید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The coin flipped before landing on the table.

    سکه قبل از فرود روی میز روی هوا چرخید.

    verb - transitive

    غذا و آشپزی برگرداندن، چرخاندن (هنگام پختن غذا)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    She decided to flip the pancakes to ensure they were golden brown on both sides.

    او تصمیم گرفت تا پنکیک‌ها را بچرخاند تا از هر دو طرف قهوه‌ای طلایی باشد.

    Make sure to flip the fish gently so it doesn’t break apart while cooking.

    حتماً ماهی را به آرامی برگردانید تا هنگام پخت‌وپز از هم جدا نشود.

    verb - transitive

    انگلیسی آمریکایی تعمیر کردن، بازسازی کردن و فروختن

    She decided to flip the old house for a profit after renovating the kitchen.

    او تصمیم گرفت خانه‌ی قدیمی را برای سودآوری بازسازی کند و بفروشد.

    They plan to flip the worn-out furniture and find new buyers.

    آنها قصد دارند مبلمان فرسوده را تعمیر کنند و خریداران جدید پیدا کنند.

    verb - intransitive verb - transitive

    تغییر طرف، عوض کردن طرف، فروختن، خریدن (رقیب، دوست، دولت، سازمان و...)

    He decided to flip after realizing the truth about the organization.

    او تصمیم گرفت پس از فهمیدن حقیقت درمورد سازمان، طرفش را عوض کند.

    They hoped to flip their rival by offering a better deal.

    آن‌ها امیدوار بودند که با ارائه‌ی معامله‌ی بهتر، رقیب خود را بخرند.

    verb - intransitive verb - transitive informal

    انگلیسی آمریکایی شهادت دادن، شهادت گرفتن (علیه کسی)

    The lawyer urged her client to flip on his accomplice for a lighter sentence.

    وکیل از موکل خود خواست تا برای حکم سبک‌تر علیه هم‌دست خود شهادت بدهد.

    If you don't cooperate, he might flip and turn on you.

    اگر همکاری نکنید، او ممکن است بر علیه شما شهادت بدهد.

    noun countable

    چرخش، معلق، پشتک

    The flip of the coin decided the winner of the game.

    چرخش سکه برنده‌ی بازی را تعیین کرد.

    The gymnast executed a flawless flip during her training.

    ژیمناست در طول تمرین خود پشتک بی‌عیب‌ونقصی اجرا کرد.

    adjective informal

    انگلیسی بریتانیایی گستاخانه، لوده، سبک‌سر

    His flip response to the criticism showed a lack of maturity.

    پاسخ گستاخانه او به انتقاد، عدم بلوغ او را نشان داد.

    The comedian's flip style kept the audience laughing.

    سبک لوده کمدین، ​​مخاطبان را می‌خنداند.

    exclamation informal

    انگلیسی بریتانیایی قدیمی اوه نه، ای وای

    "Oh, flip! Not again!"

    ای وای! دوباره نه!

    "Flip! I can’t believe they did that!"

    اوه نه! باورم نمیشه اون کار رو کردن!

    verb - transitive

    اقتصاد فروختن (فروش سهام یا دارایی در فاصله‌ی کمی پس از خرید آن برای به‌دست آوردن سود)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    She decided to flip the house for a quick profit.

    او تصمیم گرفت برای سود سریع خانه را بفروشد.

    They flipped the shares just hours after purchasing them, reaping substantial gains.

    آن‌ها فقط چند ساعت پس از خرید سهام، آن را فروختند و سود قابل توجهی به‌دست آوردند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد flip

    1. noun, verb throw, jump with abandon
      Synonyms:
      toss pitch chuck spin cast flick twist jerk

    Idioms

    flip one's lid (or wig)

    (عامیانه) دیوانه شدن، اختیار از کف دادن، از خود بیخود شدن

    سوال‌های رایج flip

    گذشته‌ی ساده flip چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده flip در زبان انگلیسی flipped است.

    شکل سوم flip چی میشه؟

    شکل سوم flip در زبان انگلیسی flipped است.

    شکل جمع flip چی میشه؟

    شکل جمع flip در زبان انگلیسی flips است.

    وجه وصفی حال flip چی میشه؟

    وجه وصفی حال flip در زبان انگلیسی flipping است.

    سوم‌شخص مفرد flip چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد flip در زبان انگلیسی flips است.

    صفت تفضیلی flip چی میشه؟

    صفت تفضیلی flip در زبان انگلیسی more flip است.

    صفت عالی flip چی میشه؟

    صفت عالی flip در زبان انگلیسی most flip است.

    ارجاع به لغت flip

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «flip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flip

    لغات نزدیک flip

    • - flintlock
    • - flinty
    • - flip
    • - flip one's lid (or wig)
    • - flip out
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.