با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Flip

flɪp flɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    flipped
  • شکل سوم:

    flipped
  • سوم‌شخص مفرد:

    flips
  • وجه وصفی حال:

    flipping
  • شکل جمع:

    flips
  • صفت تفضیلی:

    more flip
  • صفت عالی:

    most flip

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adjective adverb
(عامیانه) از خود بیخود شدن، تلنگر، ضربت سبک و ناگهانی، تلنگر زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun verb - intransitive adjective adverb
گستاخ، جسور، پررو
- She flipped the drawer shut.
- با یک تکان کشو را بست.
- He flipped the switch on.
- او سوییچ را زد.
- Let's flip a coin to see who should pay for dinner.
- بیا شیر یا خط کنیم تا معلوم شود کی باید پول شام را بدهد.
- to flip pages in a book
- صفحات کتابی را ورق زدن
- to flip the dust from one's shoes
- گرد و خاک کفش‌های خود را زدن
- I flipped him on the ear with my gloves
- با دستکش یواش زدم به گوشش
- A small bird flipping over the rocks.
- پرنده‌ی کوچکی که روی صخره‌ها به راست و چپ می‌رفت.
- He flipped in the air and landed on his two feet.
- او در هوا معلق زد و بر دو پای خود فرود آمد.
- He flipped through the cards trying to find an ace.
- او تند به ورق‌ها نگاه می‌کرد و می‌کوشید یک تک‌خال پیدا کند.
- When she kissed me I (nearly) flipped.
- وقتی مرا بوسید از خوشی پر درآوردم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flip

  1. noun, verb throw, jump with abandon
    Synonyms: cast, chuck, flick, jerk, pitch, snap, spin, toss, twist

Idioms

  • flip one's lid (or wig)

    (عامیانه) دیوانه شدن، اختیار از کف دادن، از خود بیخود شدن

ارجاع به لغت flip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flip

لغات نزدیک flip

پیشنهاد بهبود معانی