با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Read

riːd red riːd red
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    read
  • شکل سوم:

    read
  • سوم‌شخص مفرد:

    reads
  • وجه وصفی حال:

    reading
  • شکل جمع:

    reads

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive A1
خواندن، قرائت کردن، تعبیر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a recently-read book
- کتابی که اخیراً خوانده شده است
- After reading the Koran, he had dinner.
- پس از قرائت قرآن شام خورد.
- a little-read poem
- شعری که کم خوانده می‌شود
- This novel is a good read.
- این رمان برای خواندن خوب است.
- a story that reads badly
- داستانی که قابل‌خواندن نیست
- I read the news in the paper.
- خبر را در روزنامه خواندم.
- He can read German but he can't speak it.
- او می‌تواند آلمانی بخواند؛ ولی نمی‌تواند به آن صحبت کند.
- I read your letter.
- نامه‌ی شما را خواندم.
- She read the story to me.
- داستان را برایم خواند.
- a story that reads well
- داستانی که خواندنی است
- Cyrus is reading history at Cambridge.
- سیروس در دانشگاه کمبریج تاریخ می‌خواند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
فهمیدن، پی بردن، درک کردن
- I could read his thoughts from the look on his face.
- از حالت قیافه‌اش می‌توانستم به افکارش پی ببرم.
- How do you read the latest economic data?
- برداشت شما از آخرین داده‌های اقتصادی چیست؟
- His speech shows that he can read the mood of the people.
- نطق او نشان می‌دهد که از دل مردم خبر دارد.
verb - transitive
پیشگویی کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد read

  1. verb look at and understand written word
    Synonyms: apprehend, bury oneself in, comprehend, construe, decipher, dip into, discover, flip through, gather, glance, go over, go through, interpret, know, leaf through, learn, make out, perceive, peruse, pore over, refer to, scan, scratch the surface, see, skim, study, translate, unravel, view
    Antonyms: write
  2. verb express, state
    Synonyms: affirm, announce, assert, declaim, deliver, display, explain, expound, hold, indicate, mark, paraphrase, pronounce, recite, record, register, render, restate, say, show, speak, utter

Phrasal verbs

Idioms

لغات هم‌خانواده read

ارجاع به لغت read

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «read» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/read

پیشنهاد بهبود معانی