فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Decode

diːˈkoʊd ˌdiːˈkəʊd

گذشته‌ی ساده:

decoded

شکل سوم:

decoded

سوم‌شخص مفرد:

decodes

وجه وصفی حال:

decoding

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

رمزگشایی کردن، شناسایی کردن، کشف کردن، کُدگشایی کردن

The detective was able to decode the cryptic message.

کارآگاه توانست پیام مرموز را رمزگشایی کند.

The scientist is working to decode the genetic sequence.

این دانشمند درحال کار بر روی شناسایی توالی ژنتیکی است.

verb - intransitive verb - transitive

زبان‌شناسی رمزگشایی کردن، ساده کردن، درک کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The linguist was able to decode the complex grammatical structure.

زبان‌شناس توانست ساختار دستوری پیچیده را رمزگشایی کند.

Can you decode this message for me?

آیا می‌توانید این پیام را برای من ساده کنید؟

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decode

  1. verb decipher
    Synonyms:
    solve interpret figure out translate read clear up work out unravel break decrypt make clear crack unscramble untangle find the solution crack the code unriddle

ارجاع به لغت decode

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decode» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/decode

لغات نزدیک decode

پیشنهاد بهبود معانی