فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Misguided

mɪsˈɡaɪdɪd mɪsˈɡaɪdɪd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

گمراه، نابجا، نادرست، غلط، بی‌جهت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

He was shot as he made a misguided attempt to stop the robbers single-handed.

او به‌ دلیل تلاش نابجای خود برای اینکه می‌خواست به تنهایی دزدها را متوقف کند، تیر خورد.

a misguided attempt to bring her parents back together

تلاش بی‌جهت برای دوباره آشتی دادن والدینش

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد misguided

  1. adjective ill-advised, deluded
    Synonyms:
    wrong unwise foolish misled mistaken confused deceived erroneous imprudent unreasonable unwarranted injudicious indiscreet misplaced disinformed uncalled for inexpedient bum-steer led up the garden path faked-out stonewalled bearded
    Antonyms:
    well-guided

ارجاع به لغت misguided

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «misguided» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/misguided

لغات نزدیک misguided

پیشنهاد بهبود معانی