امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Front

frʌnt frʌnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fronted
  • شکل سوم:

    fronted
  • سوم‌شخص مفرد:

    fronts
  • وجه وصفی حال:

    fronting
  • شکل جمع:

    fronts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
جلو، پیش، اول، آغاز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He has been chosen to front the new show.
- او را به سمت مجری برنامه جدید انتخاب کرده‌اند.
- in front of the building
- در جلو ساختمان
- toward the front of the book
- در صفحات اول کتاب
- She sat up front next to the driver.
- او جلو و کنار راننده نشست.
- He was marching in front of the column of soldiers.
- او پیشاپیش ستون سربازان حرکت می‌کرد.
- He sat in front of me.
- او جلو من نشست.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
نبش، کنار، کناره، کرانه، ساحل
- We walked along the front.
- ما در راستای کرانه قدم زدیم.
- On the home front, the president's popularity is on the increase.
- در داخل کشور محبوبیت رئیس‌جمهور رو به افزایش است.
noun countable
رزمگه، آوردگاه
- front line
- خط مقدم جبهه، خط مقدم، خط اول
- to serve at the front
- در جبهه خدمت کردن
- He was sent to the front.
- او را به جبهه فرستادند.
- the National Front
- جبهه‌ی ملی
- to present a united front
- هم‌بستگی نشان دادن
- The barber shop is a front for their illegal trade in heroin.
- مغازه‌ی سلمانی، دادوستد غیرقانونی هروئین توسط آنان را پنهان می‌کند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
چهره، رخ، سیما، صورت، قیافه، وجنات، ظاهر
- Her sorrow is a mere front.
- حزن او چیزی جز تظاهر نیست.
- Put the statue so that the front faces the light.
- مجسمه را جوری قرار بده که صورت آن به طرف نور باشد.
- to put on a serious front
- قیافه جدی به خود گرفتن
noun countable
(فعالیت یا جنبه‌ی به‌خصوص) زمینه، جنبه، حوزه، نماینده (شرکت یا گروه)
- the political front
- زمینه‌ی سیاسی
- He is the party's front in our town.
- او نماینده‌ی حزب در شهر ما می‌باشد.
noun countable
معماری نما، جلو ساختمان (روی ساختمان که درب ورودی در آن قرار دارد)، روی بنا
- The front of the building is painted red.
- نمای ساختمان قرمز رنگ شده است.
- The house was fronted with white stone.
- روکار خانه از سنگ سپید بود.
noun countable
آب‌و‌هوا جبهه‌ی هوا (مرزبین دو نوع هوا با فشار و حرارت‌های نابرابر) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

مشاهده
- a cold front from the west
- جبهه‌ی هوای سرد از جانب غرب
adjective
پیشی، جلویی، قدامی، اول
- the front seat of a car
- صندلی جلو اتومبیل
- the front door
- درب جلو
- the front page of the newspaper
- صفحه‌ی اول روزنامه
- the front-page news
- اخبار صفحه‌ی اول (روزنامه)
- front view
- نمای جلو
- front sound
- آوای پیشین
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
رو کردن به، در مقابل بودن
- a house fronting onto the sea
- خانه‌ای رو به دریا
verb - intransitive
مواجه شدن با
- They fronted the enemy at Hastings.
- آنان در هیستینگز با دشمن روبرو شدند.
verb - intransitive
در کنار یانبش بودن
verb - intransitive
سرپوش گذاشتن
verb - transitive
اجرا کردن(در برنامه تلویزیونی)
verb - transitive
دیباچه یا مقدمه نوشتن بر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد front

  1. adjective lead, beginning
    Synonyms:
    advanced ahead anterior facial first fore foremost forward frontal head headmost in the foreground leading obverse topmost vanward ventral
    Antonyms:
    back ending final finishing rear
  1. noun forward, beginning part of something
    Synonyms:
    anterior bow breast brow exterior facade face facing fore foreground forehead forepart frontage frontal frontispiece front line head lead obverse proscenium top van vanguard
    Antonyms:
    back rear
  1. noun appearance put on for show
    Synonyms:
    air aspect bearing blind carriage coloring countenance cover cover-up demeanor disguise display expression exterior facade face fake figure manner mask mien phony port presence pretext put-on show veil window dressing
  1. verb look out on to
    Synonyms:
    border confront cover encounter face look over meet overlay overlook

Collocations

Idioms

  • a front for something

    چیزی که در لوای آن کار غیرقانونی انجام می‌شود، وسیله‌ی پنهان‌کاری(چیزی)

  • fornt man

    (عامیانه) 1- رهبر، نماینده 2- (رادیو و تلویزیون) گوینده

ارجاع به لغت front

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «front» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/front

لغات نزدیک front

پیشنهاد بهبود معانی