آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Front

frʌnt frʌnt

گذشته‌ی ساده:

fronted

شکل سوم:

fronted

سوم‌شخص مفرد:

fronts

وجه وصفی حال:

fronting

شکل جمع:

fronts

معنی front | جمله با front

noun singular countable A2

جلو، قسمت جلو، رو، بخش جلویی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

مشاهده

Put the statue so that the front faces the light.

مجسمه را جوری قرار بده که جلوی آن به طرف نور باشد.

He was marching in front of the column of soldiers.

او در جلوی ستون سربازان رژه می‌رفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He sat in front of me.

او جلوی من نشست.

The front of the building is painted red.

نمای ساختمان قرمز رنگ شده است.

in front of the building

در جلو ساختمان

toward the front of the book

در صفحات اول کتاب

noun countable A2

راهنمایی و رانندگی قسمت جلو (در خودرو)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

She sat up front next to the driver.

او جلو و کنار راننده نشست.

The engine is located in the front.

موتور در قسمت جلوی ماشین قرار دارد.

noun countable

جلد، بخش جلویی (کتاب، مجله و روزنامه)

The author’s name was printed in gold letters on the front cover.

نام نویسنده با حروف طلایی روی جلد چاپ شده بود.

Her photograph appeared on the front of the magazine.

عکس او روی جلد مجله چاپ شد.

noun countable

صفحات آغازین کتاب، ابتدای کتاب

In the front of the novel, there’s a map showing the story’s setting.

در ابتدای رمان، نقشه‌ای از محل وقوع داستان وجود دارد.

You can find the publication date in the front.

تاریخ انتشار را می‌توانید در ابتدای کتاب پیدا کنید.

noun countable

زمینه، حوزه، عرصه، جبهه، بخش

The company is doing well on the technology front.

شرکت در عرصه‌ی فناوری عملکرد خوبی دارد.

On the health front, things seem to be improving.

به نظر می‌رسد اوضاع در زمینه‌ی سلامت رو به بهبود باشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the political front

زمینه‌ی سیاسی

On the home front, the president's popularity is on the increase.

در داخل کشور محبوبیت رئیس‌جمهور رو به افزایش است.

He is the party's front in our town.

او نماینده‌ی حزب در شهر ما می‌باشد.

noun singular countable

ظاهر ساختگی، تظاهر، نقاب، پوشش

Her sorrow is a mere front.

حزن او چیزی جز تظاهر نیست.

He hides his insecurity behind a confident front.

او ناامنی درونی‌اش را پشت نقاب اعتمادبه‌نفس پنهان می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The barber shop is a front for their illegal trade in heroin.

مغازه‌ی سلمانی، دادوستد غیرقانونی هروئین توسط آنان را پنهان می‌کند.

to put on a serious front

قیافه جدی به خود گرفتن

noun singular countable

انگلیسی بریتانیایی نوار ساحلی، لب دریا، ساحل دریاچه

The city is planning to build a new park along the beach front.

شهرداری قصد دارد در امتداد جاده‌ی ساحلی پارک جدیدی بسازد.

Many restaurants have opened along the lake front.

بسیاری از رستوران‌ها در امتداد ساحل دریاچه افتتاح شده‌اند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We walked along the front.

ما در راستای کرانه قدم زدیم.

noun countable

آب‌و‌هوا جبهه‌ی هوا (مرزبین دو نوع هوا با فشار و حرارت‌های نابرابر)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

مشاهده

Cold fronts usually bring cooler temperatures and heavy rain.

جبهه‌های سرد معمولاً دمای پایین‌تر و بارش شدید به همراه دارند.

Meteorologists are tracking a stationary front over the northern region.

هواشناسان درحال ردیابی جبهه‌ای ثابت در منطقه‌ی شمالی هستند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a cold front from the west

جبهه‌ی هوای سرد از جانب غرب

noun countable

جبهه، خط مقدم، میدان نبرد، رزمگه، آوردگاه

He was sent to the front.

او را به جبهه فرستادند.

News from the eastern front suggests the fighting is getting more intense.

اخبار رسیده از جبهه‌ی شرقی نشان می‌دهد که نبرد شدت گرفته است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

front line

خط مقدم جبهه، خط مقدم، خط اول

to serve at the front

در جبهه خدمت کردن

the National Front

جبهه‌ی ملی

to present a united front

هم‌بستگی نشان دادن

adjective B1

پیشین، جلویی، جلو

The front door of the house needs repainting.

در جلویی خانه نیاز به رنگ‌آمیزی دارد.

The car’s front bumper was slightly damaged.

سپر جلویی ماشین کمی آسیب دیده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the front seat of a car

صندلی جلو اتومبیل

the front door

درب جلو

the front page of the newspaper

صفحه‌ی اول روزنامه

the front-page news

اخبار صفحه‌ی اول (روزنامه)

front view

نمای جلو

front sound

آوای پیشین

verb - intransitive verb - transitive

رو کردن به، در مقابل بودن، مشرف بودن، رو به چیزی بودن

همچنین می‌توان از front onto استفاده کرد.

The building fronts a quiet park, providing a nice view.

این ساختمان، مشرف به پارک آرامی است و منظره‌ی خوبی دارد.

The café fronts a busy square in the city center.

کافه، رو به میدانی شلوغ در مرکز شهر قرار دارد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a house fronting onto the sea

خانه‌ای رو به دریا

verb - transitive

رهبری کردن، هدایت کردن، مدیریت کردن، سرپرستی کردن

The lead singer fronts the rock band during concerts.

خواننده‌ی اصلی درطول کنسرت‌ها، گروه را هدایت می‌کند.

The CEO fronts the organization at all public events.

مدیرعامل در تمامی رویدادهای عمومی، سازمان را هدایت می‌کند.

verb - transitive

مجری بودن، اجرا کردن، معرفی کردن، ارائه کردن، تبلیغ کردن

He has been chosen to front the new show.

او را به سمت مجری برنامه جدید انتخاب کرده‌اند.

The channel asked him to front the charity fundraiser event.

شبکه از او خواست تا مراسم جمع‌آوری کمک‌های خیریه را اجرا کند.

verb - transitive informal

انگلیسی آمریکایی تأمین مالی کردن، سرمایه‌گذاری کردن، پول دادن

Investors were willing to front money for the film production.

سرمایه‌گذاران حاضر بودند برای تولید فیلم سرمایه فراهم کنند.

She fronted the initial capital to start her own business.

او سرمایه‌ی اولیه را برای راه‌اندازی کسب‌وکار خود تأمین کرد.

verb - transitive

زبان‌شناسی جلو آوردن، در ابتدا قرار دادن، مقدم کردن (در جمله برای تأکید بیشتر)

Fronting the subject can create a more formal tone in writing.

مقدم کردن فاعل می‌تواند در نوشتار لحن رسمی‌تری ایجاد کند.

In poetry, adjectives are sometimes fronted to emphasize them.

در شعر، گاهی صفت‌ها به ابتدای جمله آورده می‌شوند تا برجسته شوند.

verb - transitive

زبان‌شناسی تلفظ کردن با قرار دادن زبان به جلو

Fronting the vowel can change the meaning of the word in some languages.

تلفظ کردن مصوت با قرار دادن زبان در جلو می‌تواند در برخی زبان‌ها معنای کلمه را تغییر دهد.

Some accents front certain consonants that are usually pronounced further back.

بعضی لهجه‌ها، برخی همخوان‌ها را که معمولاً عقب تلفظ می‌شوند، در جلو تلفظ می‌کنند.

verb - transitive

ورزش (بسکتبال) جلوی بازیکن را گرفتن، مقابله کردن، ایستادن جلوی بازیکن، سد کردن مسیر بازیکن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

مشاهده

He fronted the opponent to prevent an easy pass.

او جلوی حریف ایستاد تا پاس به آسانی داده نشود.

They fronted the strong center throughout the game.

آن‌ها درطول بازی، جلوی سنتر قدرتمند ایستادند.

noun singular countable

انگلیسی بریتانیایی (Front) جبهه‌ی سیاسی، جنبش سیاسی، گروه سیاسی، جریان سیاسی

Members of the political Front attended the rally to show their support.

اعضای جبهه‌ی سیاسی برای نشان دادن حمایت خود در گردهمایی شرکت کردند.

Various Fronts emerged during the political upheaval.

جبهه‌های مختلفی در جریان ناآرامی‌های سیاسی شکل گرفتند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد front

  1. adjective lead, beginning
    Antonyms:
    ending final back finishing rear
  1. verb look out on to

Collocations

in front of

در جلو، پیشاپیش

up front

در جلو

front-page headline

تیتر صفحه اول

be front-page news

خبر صفحه اول شدن/تیتر یک شدن

Idioms

a front for something

چیزی که در لوای آن کار غیرقانونی انجام می‌شود، وسیله‌ی پنهان‌کاری(چیزی)

fornt man

(عامیانه) 1- رهبر، نماینده 2- (رادیو و تلویزیون) گوینده

on the front burner

ارجح، دارای ارجحیت

put on (or show) a bold front

با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن، خلاف احساس خود وانمود کردن، خم به ابرو نیاوردن

سوال‌های رایج front

گذشته‌ی ساده front چی میشه؟

گذشته‌ی ساده front در زبان انگلیسی fronted است.

شکل سوم front چی میشه؟

شکل سوم front در زبان انگلیسی fronted است.

شکل جمع front چی میشه؟

شکل جمع front در زبان انگلیسی fronts است.

وجه وصفی حال front چی میشه؟

وجه وصفی حال front در زبان انگلیسی fronting است.

سوم‌شخص مفرد front چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد front در زبان انگلیسی fronts است.

ارجاع به لغت front

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «front» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/front

لغات نزدیک front

پیشنهاد بهبود معانی