گذشتهی ساده:
frontedشکل سوم:
frontedسومشخص مفرد:
frontsوجه وصفی حال:
frontingشکل جمع:
frontsجلو، قسمت جلو، رو، بخش جلویی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی مقدماتی
Put the statue so that the front faces the light.
مجسمه را جوری قرار بده که جلوی آن به طرف نور باشد.
He was marching in front of the column of soldiers.
او در جلوی ستون سربازان رژه میرفت.
He sat in front of me.
او جلوی من نشست.
The front of the building is painted red.
نمای ساختمان قرمز رنگ شده است.
in front of the building
در جلو ساختمان
toward the front of the book
در صفحات اول کتاب
راهنمایی و رانندگی قسمت جلو (در خودرو)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She sat up front next to the driver.
او جلو و کنار راننده نشست.
The engine is located in the front.
موتور در قسمت جلوی ماشین قرار دارد.
جلد، بخش جلویی (کتاب، مجله و روزنامه)
The author’s name was printed in gold letters on the front cover.
نام نویسنده با حروف طلایی روی جلد چاپ شده بود.
Her photograph appeared on the front of the magazine.
عکس او روی جلد مجله چاپ شد.
صفحات آغازین کتاب، ابتدای کتاب
In the front of the novel, there’s a map showing the story’s setting.
در ابتدای رمان، نقشهای از محل وقوع داستان وجود دارد.
You can find the publication date in the front.
تاریخ انتشار را میتوانید در ابتدای کتاب پیدا کنید.
زمینه، حوزه، عرصه، جبهه، بخش
The company is doing well on the technology front.
شرکت در عرصهی فناوری عملکرد خوبی دارد.
On the health front, things seem to be improving.
به نظر میرسد اوضاع در زمینهی سلامت رو به بهبود باشد.
the political front
زمینهی سیاسی
On the home front, the president's popularity is on the increase.
در داخل کشور محبوبیت رئیسجمهور رو به افزایش است.
He is the party's front in our town.
او نمایندهی حزب در شهر ما میباشد.
ظاهر ساختگی، تظاهر، نقاب، پوشش
Her sorrow is a mere front.
حزن او چیزی جز تظاهر نیست.
He hides his insecurity behind a confident front.
او ناامنی درونیاش را پشت نقاب اعتمادبهنفس پنهان میکند.
The barber shop is a front for their illegal trade in heroin.
مغازهی سلمانی، دادوستد غیرقانونی هروئین توسط آنان را پنهان میکند.
to put on a serious front
قیافه جدی به خود گرفتن
انگلیسی بریتانیایی نوار ساحلی، لب دریا، ساحل دریاچه
The city is planning to build a new park along the beach front.
شهرداری قصد دارد در امتداد جادهی ساحلی پارک جدیدی بسازد.
Many restaurants have opened along the lake front.
بسیاری از رستورانها در امتداد ساحل دریاچه افتتاح شدهاند.
We walked along the front.
ما در راستای کرانه قدم زدیم.
آبوهوا جبههی هوا (مرزبین دو نوع هوا با فشار و حرارتهای نابرابر)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی آبوهوا
Cold fronts usually bring cooler temperatures and heavy rain.
جبهههای سرد معمولاً دمای پایینتر و بارش شدید به همراه دارند.
Meteorologists are tracking a stationary front over the northern region.
هواشناسان درحال ردیابی جبههای ثابت در منطقهی شمالی هستند.
a cold front from the west
جبههی هوای سرد از جانب غرب
جبهه، خط مقدم، میدان نبرد، رزمگه، آوردگاه
He was sent to the front.
او را به جبهه فرستادند.
News from the eastern front suggests the fighting is getting more intense.
اخبار رسیده از جبههی شرقی نشان میدهد که نبرد شدت گرفته است.
front line
خط مقدم جبهه، خط مقدم، خط اول
to serve at the front
در جبهه خدمت کردن
the National Front
جبههی ملی
to present a united front
همبستگی نشان دادن
پیشین، جلویی، جلو
The front door of the house needs repainting.
در جلویی خانه نیاز به رنگآمیزی دارد.
The car’s front bumper was slightly damaged.
سپر جلویی ماشین کمی آسیب دیده بود.
the front seat of a car
صندلی جلو اتومبیل
the front door
درب جلو
the front page of the newspaper
صفحهی اول روزنامه
the front-page news
اخبار صفحهی اول (روزنامه)
front view
نمای جلو
front sound
آوای پیشین
رو کردن به، در مقابل بودن، مشرف بودن، رو به چیزی بودن
همچنین میتوان از front onto استفاده کرد.
The building fronts a quiet park, providing a nice view.
این ساختمان، مشرف به پارک آرامی است و منظرهی خوبی دارد.
The café fronts a busy square in the city center.
کافه، رو به میدانی شلوغ در مرکز شهر قرار دارد.
a house fronting onto the sea
خانهای رو به دریا
رهبری کردن، هدایت کردن، مدیریت کردن، سرپرستی کردن
The lead singer fronts the rock band during concerts.
خوانندهی اصلی درطول کنسرتها، گروه را هدایت میکند.
The CEO fronts the organization at all public events.
مدیرعامل در تمامی رویدادهای عمومی، سازمان را هدایت میکند.
مجری بودن، اجرا کردن، معرفی کردن، ارائه کردن، تبلیغ کردن
He has been chosen to front the new show.
او را به سمت مجری برنامه جدید انتخاب کردهاند.
The channel asked him to front the charity fundraiser event.
شبکه از او خواست تا مراسم جمعآوری کمکهای خیریه را اجرا کند.
انگلیسی آمریکایی تأمین مالی کردن، سرمایهگذاری کردن، پول دادن
Investors were willing to front money for the film production.
سرمایهگذاران حاضر بودند برای تولید فیلم سرمایه فراهم کنند.
She fronted the initial capital to start her own business.
او سرمایهی اولیه را برای راهاندازی کسبوکار خود تأمین کرد.
زبانشناسی جلو آوردن، در ابتدا قرار دادن، مقدم کردن (در جمله برای تأکید بیشتر)
Fronting the subject can create a more formal tone in writing.
مقدم کردن فاعل میتواند در نوشتار لحن رسمیتری ایجاد کند.
In poetry, adjectives are sometimes fronted to emphasize them.
در شعر، گاهی صفتها به ابتدای جمله آورده میشوند تا برجسته شوند.
زبانشناسی تلفظ کردن با قرار دادن زبان به جلو
Fronting the vowel can change the meaning of the word in some languages.
تلفظ کردن مصوت با قرار دادن زبان در جلو میتواند در برخی زبانها معنای کلمه را تغییر دهد.
Some accents front certain consonants that are usually pronounced further back.
بعضی لهجهها، برخی همخوانها را که معمولاً عقب تلفظ میشوند، در جلو تلفظ میکنند.
ورزش (بسکتبال) جلوی بازیکن را گرفتن، مقابله کردن، ایستادن جلوی بازیکن، سد کردن مسیر بازیکن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ورزش
He fronted the opponent to prevent an easy pass.
او جلوی حریف ایستاد تا پاس به آسانی داده نشود.
They fronted the strong center throughout the game.
آنها درطول بازی، جلوی سنتر قدرتمند ایستادند.
انگلیسی بریتانیایی (Front) جبههی سیاسی، جنبش سیاسی، گروه سیاسی، جریان سیاسی
Members of the political Front attended the rally to show their support.
اعضای جبههی سیاسی برای نشان دادن حمایت خود در گردهمایی شرکت کردند.
Various Fronts emerged during the political upheaval.
جبهههای مختلفی در جریان ناآرامیهای سیاسی شکل گرفتند.
در جلو، پیشاپیش
در جلو
تیتر صفحه اول
خبر صفحه اول شدن/تیتر یک شدن
چیزی که در لوای آن کار غیرقانونی انجام میشود، وسیلهی پنهانکاری(چیزی)
(عامیانه) 1- رهبر، نماینده 2- (رادیو و تلویزیون) گوینده
ارجح، دارای ارجحیت
با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن، خلاف احساس خود وانمود کردن، خم به ابرو نیاوردن
گذشتهی ساده front در زبان انگلیسی fronted است.
شکل سوم front در زبان انگلیسی fronted است.
شکل جمع front در زبان انگلیسی fronts است.
وجه وصفی حال front در زبان انگلیسی fronting است.
سومشخص مفرد front در زبان انگلیسی fronts است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «front» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/front