گذشتهی ساده:
frontedشکل سوم:
frontedسومشخص مفرد:
frontsوجه وصفی حال:
frontingشکل جمع:
frontsجلو، پیش، اول، آغاز
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
He has been chosen to front the new show.
او را به سمت مجری برنامه جدید انتخاب کردهاند.
in front of the building
در جلو ساختمان
toward the front of the book
در صفحات اول کتاب
She sat up front next to the driver.
او جلو و کنار راننده نشست.
He was marching in front of the column of soldiers.
او پیشاپیش ستون سربازان حرکت میکرد.
He sat in front of me.
او جلو من نشست.
نبش، کنار، کناره، کرانه، ساحل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We walked along the front.
ما در راستای کرانه قدم زدیم.
On the home front, the president's popularity is on the increase.
در داخل کشور محبوبیت رئیسجمهور رو به افزایش است.
رزمگه، آوردگاه
front line
خط مقدم جبهه، خط مقدم، خط اول
to serve at the front
در جبهه خدمت کردن
He was sent to the front.
او را به جبهه فرستادند.
the National Front
جبههی ملی
to present a united front
همبستگی نشان دادن
The barber shop is a front for their illegal trade in heroin.
مغازهی سلمانی، دادوستد غیرقانونی هروئین توسط آنان را پنهان میکند.
چهره، رخ، سیما، صورت، قیافه، وجنات، ظاهر
Her sorrow is a mere front.
حزن او چیزی جز تظاهر نیست.
Put the statue so that the front faces the light.
مجسمه را جوری قرار بده که صورت آن به طرف نور باشد.
to put on a serious front
قیافه جدی به خود گرفتن
(فعالیت یا جنبهی بهخصوص) زمینه، جنبه، حوزه، نماینده (شرکت یا گروه)
the political front
زمینهی سیاسی
He is the party's front in our town.
او نمایندهی حزب در شهر ما میباشد.
معماری نما، جلو ساختمان (روی ساختمان که درب ورودی در آن قرار دارد)، روی بنا
The front of the building is painted red.
نمای ساختمان قرمز رنگ شده است.
The house was fronted with white stone.
روکار خانه از سنگ سپید بود.
آبوهوا جبههی هوا (مرزبین دو نوع هوا با فشار و حرارتهای نابرابر)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی آبوهوا
a cold front from the west
جبههی هوای سرد از جانب غرب
پیشی، جلویی، قدامی، اول
the front seat of a car
صندلی جلو اتومبیل
the front door
درب جلو
the front page of the newspaper
صفحهی اول روزنامه
the front-page news
اخبار صفحهی اول (روزنامه)
front view
نمای جلو
front sound
آوای پیشین
رو کردن به، در مقابل بودن
a house fronting onto the sea
خانهای رو به دریا
مواجه شدن با
They fronted the enemy at Hastings.
آنان در هیستینگز با دشمن روبرو شدند.
در کنار یانبش بودن
سرپوش گذاشتن
اجرا کردن(در برنامه تلویزیونی)
دیباچه یا مقدمه نوشتن بر
در جلو، پیشاپیش
در جلو
چیزی که در لوای آن کار غیرقانونی انجام میشود، وسیلهی پنهانکاری(چیزی)
(عامیانه) 1- رهبر، نماینده 2- (رادیو و تلویزیون) گوینده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «front» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/front