جلوی، در مقابل، روبهروی
He parked his car right in front of the entrance.
او ماشینش را درست جلوی ورودی پارک کرد.
A crowd gathered in front of the embassy to protest.
جمعیتی برای اعتراض در مقابل سفارت تجمع کردند.
جلوی، در حضور، در برابر، پیش (کسی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The teacher asked us not to use our phones in front of her.
معلم از ما خواست در حضور او از تلفن همراه استفاده نکنیم.
Please don’t complain about your job in front of the new staff.
لطفاً جلوی کارکنان جدید دربارهی شغلت شکایت نکن.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «in front of» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/in-front-of