آمدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
Come evening, he will come back.
شب که بیاید او باز خواهد گشت.
Your name came up several time too.
اسم تو هم چندین بار به میان آمد.
He came into the room.
او به داخل اتاق آمد.
He came and went again.
او آمد و دوباره رفت.
Are you coming to the party tonight?
امشب به مهمانی میآیی؟
He comes from Gilan.
اهل گیلان است، از گیلان میآید.
Ten comes after nine.
ده بعد از نه میآید.
رسیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
How did the election come out?
انتخابات به کجا رسید؟
Help will come soon.
به زودی کمک خواهد رسید.
The house came to him after the death of his father.
پس از مرگ پدرش خانه به او رسید.
(به ذهن) خطور کردن، به یاد آمدن، (در فکر) تکوین یافتن
Her name finally came to him.
بالأخره نامش را به یاد آورد.
روی دادن، روی آوردن
Success came to him early in life.
موفقیت در اوان زندگی به او روی آورد.
نزدیک شدن (سن)
(عامیانه) انزال کردن، آمدن (آب منی)
قسمت سوم فعل Come
به عهده گرفتن
حاصل شدن، به دست آمدن، به وقوع پیوستن
Success will come through effort.
موفقیت در اثر کار و کوشش به دست میآید.
Illness may come from a poor diet.
غذای بد ممکن است موجب بیماری گردد.
He came up with a solution.
او راهحلی را ارائه داد.
پیش رفتن، ادامه داشتن، جلو رفتن
It's coming along fine.
دارد به خوبی پیشرفت میکند.
The bus line comes near the hotel.
خط اتوبوس تا نزدیکی هتل ادامه دارد (میآید).
How is (the construction of) your new house coming along?
ساختمان خانهی جدیدتان در چه حال است؟
از نسل و تبار بهخصوصی بودن، از محل بهخصوصی بودن (با from)
He comes from an aristocratic family.
او از خانوادهی اشرافی است.
ناشی شدن از
(آمریکا - عامیانه) به سزای خود رسیدن
He got what was coming to him.
او به مکافات عمل خود رسید.
(به ارث) رسیدن
(متداول یا شل و غیره) شدن
My shoelace came loose.
بند کفشم شل شد.
وجود داشتن، در دسترس بودن
This dress comes in three sizes.
این پیراهن در سه اندازه موجود است.
بالغ شدن بر (با: to)
The price comes to one thousand tomans.
قیمت به هزار تومان بالغ میشود.
(حرف ندا حاکی از بیصبری یا انتقاد یا ناخشنودی) ای بابا!، ول کن بابا!، بیا!
Oh come! it's not that bad!
آنقدرها هم بد نیست بابا!
Come here!
بیا اینجا!
He came down with a bad cold.
سرماخوردگی بدی پیدا کرد.
A feeling of fear came over me.
احساس ترس بر من مستولی شد.
A light breeze came up.
نسیم خفیفی وزید.
He came in fifth.
او نفر پنجم شد.
This word has come into use recently.
این واژه اخیراً متداول شده است.
اتفاق افتادن، پیش آمدن، روی دادن، رخ دادن
(منظور یا پیام) واضح بودن، رسا بودن
اتفاقی ملاقات کردن، اتفاقی یافتن
موافق بودن برای داشتن رابطهی جنسی
آمدن، رسیدن، پیدا شدن، از راه رسیدن
همراه آمدن، مشایعت کردن، همراهی کردن، ملحق شدن، آمدن با کسی
زودباش، بجنب، عجله کن، راه بیفت
پدیدار شدن، ظاهر شدن، به وجود آمدن، به دنیا آمدن
پیشرفت کردن، روبهراه شدن، بهبود پیدا کردن، بهتر شدن، توسعه یافتن، رشد کردن، پیش رفتن
1- احیا شدن، بهبود یافتن، (از بیهوشی) به هوش آمدن 2- تغییر مسیر دادن 3- اجابت کردن 4- (عامیانه) به ملاقات آمدن
مراجعت کردن، بازگشتن، برگشتن، بازآمدن
برگشتن به حالت قبل، دوباره رواج یافتن، دوباره باب شدن
برگرداندن، پس دادن
جدا کردن، نفاق افکندن، موجب جدایی شدن، بین (دو یا چند نفر) قرار گرفتن
(از مقام یا دارایی یا قدرت و غیره) تنزل کردن، پایین رفتن
فرود آمدن، نزول کردن
(مبلغ و مقدار و میزان) رسیدن، شدن
بیمار شدن
اتفاق افتادن، پیش آمدن، روی دادن، رخ دادن
سرزنش کردن، (به شدت) انتقاد یا مؤاخذه کردن
بیماری گرفتن، مبتلا شدن
(برای توضیح یا کمک) داوطلب شدن
وارد شدن (به اتاق یا ساختمان)
رسیدن، آمدن (به یک نقطهی خاص) (اتوبوس و قطار و هواپیما و غیره)
موجود شدن، آمدن (به بازار)، در دسترس قرار گرفتن (محصول)
اعمال شدن (قانون و دستورالعمل و غیره)
مد شدن، متداول شدن
رسیدن، دریافت شدن (خبر و اطلاعات و غیره)
به دست آمدن، حاصل شدن، درآمدن (پول و غیره)
وارد شدن
نفر ... شدن، رتبهی ... را به دست آوردن، به مقام ... رسیدن (رقابت و مسابقه)
وارد شدن (شروع نواختن یا آواز خواندن به عنوان بخشی از یک قطعهی موسیقی برای اولین بار یا پس از مکث)
بالا آمدن (آب)
در معرض قرار گرفتن
شروع شدن، شروع به کار کردن، روشن شدن
(بیماری) شروع شدن، گرفتن
(دورهی قاعدگی) شروع شدن
زود باش!، بجنب!، یالا!، عجله کن!
ابراز علاقه (جنسی) کردن
(هنرپیشه) روی صحنه ظاهر شدن، روی صحنه آمدن
بیخیال!، شوخی میکنی!، شوخی نکن!، نه بابا!
پیشرفت کردن، جلو رفتن، پیش رفتن
(عامیانه) پیشنهاد جنسی (شهوانی) کردن به، اشاره یا کنایهی جنسی کردن، غمزه کردن
1- آشکار شدن، واضح شدن 2- (برای فروش یا بازرسی و غیره) ارائه شدن 3- پاگشا کردن، (رسماً به اجتماع) معرفی کردن (به ویژه دختر دم بخت را) 4- (به پایان یا به نتیجه و غیره) رسیدن 5- (در مورد همجنسبازان) ترجیح جنسی خود را اعلام کردن (come out of the closet هم میگوی
موافقت خود را (با لایحه یا کاندید و غیره) اعلام کردن، پشتیبانی کردن از، صحه گذاشتن
(خبر یا منظور و پیام) رسیدن، بیان کردن، دریافت کردن، دریافت شدن، درک کردن، نشان دادن، فرستادن
رفتن، آمدن، رسیدن
سر قول خود ماندن، به تعهد خود عمل کردن، انجام دادن، عمل کردن
تحمل کردن، طاقت آوردن، تاب آوردن، بهبود یافتن (بعد از بیماری)، زنده ماندن، جان سالم به در بردن
به هوش آمدن
به ذهن رسیدن، به ذهن خطور کردن، فهمیدن، دریافتن
(به مقدار یا مبلغی) رسیدن، بالغ شدن، شدن
کار به جایی کشیدن یا رسیدن، طوری شدن وضعیت یا اوضاع، به موقعیت یا جایگاهی رسیدن، به جایی رسیدن
(کشتی) لنگر انداختن، توقف کردن، استراحت کردن
سر کشتی را به سوی باد چرخاندن
(خورشید) بالا آمدن، طلوع کردن
(شخص) نزدیک شدن
ارتقا یافتن، ترقی کردن
(حادثه) پیش آمدن، اتفاق افتادن
(برنامه، نقشه) عملی شدن، تحقق یافتن، صورت گرفتن
(گیاه) سبز شدن، رشد کردن
(مسئله و موضوع) مطرح شدن، طرح شدن، مورد بحث قرار گرفتن، بررسی شدن
(قرعهکشی) اسم درآمدن، بردن، برنده شدن
نزدیک شدن
(راه حل، ایده یا بهانه) پیدا کردن، یافتن، خلق کردن، تولید کردن، نوآوری کردن
تغییر موضع دادن، تغییر عقیده دادن، نظر خود را عوض کردن
سر زدن، (با کسی) دیدن کردن، جایی رفتن
(احساسات) دست دادن، غلبه کردن، دچار شدن، مستولی شدن، فرا گرفتن
(فصل، جشن، رویداد) بازگشتن، فرا رسیدن، باز آمدن
as good (or tough or strong) as they come
بهترین (یا سرسختترین یا قویترین)
(عامیانه) چی گفتی؟، دوباره بگو(یید)
(عامیانه) غذا آماده است، بیا(یید) سر سفره، احضار به میز خوراک
(عامیانه) دست بردار!، ول کن بابا!
اتفاق افتادن، تجربه کردن، فرا رسیدن، رخ دادن، پیش آمدن
cross that bridge when you come to it
«چو فردا شود، فکر فردا کنیم» (نگران چیزی که هنوز اتفاق نیفتاده است، نباش)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «come» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come