تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
اتفاق افتادن، پیش آمدن، روی دادن، رخ دادن
(منظور یا پیام) واضح بودن، رسا بودن
اتفاقی ملاقات کردن، اتفاقی یافتن
موافق بودن برای داشتن رابطهی جنسی
همراه آمدن، مشایعت کردن، همراهی کردن
پیشرفت کردن، پیش رفتن
1- احیا شدن، بهبود یافتن، (از بیهوشی) به هوش آمدن 2- تغییر مسیر دادن 3- اجابت کردن 4- (عامیانه) به ملاقات آمدن
حمله کردن، حملات پیدرپی کردن
رسیدن، نزدیک شدن، نائل شدن
شرایطی را پذیرفتن، موافقت کردن
مراجعت کردن، بازگشتن، برگشتن، بازآمدن
برگشتن به حالت قبل، دوباره رواج یافتن، دوباره باب شدن
برگرداندن، پس دادن
جدا کردن، نفاق افکندن، موجب جدایی شدن، بین (دو یا چند نفر) قرار گرفتن
به دست آوردن، حاصل کردن، پیدا کردن
به دیدار رفتن
(از مقام یا دارایی یا قدرت و غیره) تنزل کردن، پایین رفتن
فرود آمدن، نزول کردن
(مبلغ و مقدار و میزان) رسیدن، شدن
بیمار شدن
اتفاق افتادن، پیش آمدن، روی دادن، رخ دادن
سرزنش کردن، (به شدت) انتقاد یا مؤاخذه کردن
بیماری گرفتن، مبتلا شدن
(برای توضیح یا کمک) داوطلب شدن
وارد شدن (به اتاق یا ساختمان)
رسیدن، آمدن (به یک نقطهی خاص) (اتوبوس و قطار و هواپیما و غیره)
موجود شدن، آمدن (به بازار)، در دسترس قرار گرفتن (محصول)
اعمال شدن (قانون و دستورالعمل و غیره)
مد شدن، متداول شدن
رسیدن، دریافت شدن (خبر و اطلاعات و غیره)
به دست آمدن، حاصل شدن، درآمدن (پول و غیره)
وارد شدن
نفر ... شدن، رتبهی ... را به دست آوردن، به مقام ... رسیدن (رقابت و مسابقه)
وارد شدن (شروع نواختن یا آواز خواندن به عنوان بخشی از یک قطعهی موسیقی برای اولین بار یا پس از مکث)
بالا آمدن (آب)
در معرض قرار گرفتن
حاصل کردن، به دست آوردن، به ارث بردن
داخل شدن، ملحق شدن
باز شدن، جدا شدن
موفق بودن، به مقصود رسیدن
(هنرپیشه) بر صحنه ظاهر شدن، روی صحنه آمدن
پیشرفت کردن، جلو رفتن، پیش رفتن
(بیماری) شروع شدن، گرفتن
(بازیکن) به میدان آمدن، به بازی آمدن
(فیلم) اکران شدن، روی پرده آمدن، نمایش داده شدن
روی دادن، رخ دادن، اتفاق افتادن
به نظر آمدن، ظاهر شدن، نمودن
(اعتیاد) ترک کردن
(دستگاه و ماشین) شروع به کار کردن
(موضوع) مطرح شدن، بررسی شدن
(نمایشنامه) اجرا شدن، به اجرا آمدن
زود باش! یالا!، عجله کن! آغاز کن!، راه بیفت!، بیا برویم!
(عامیانه) پیشنهاد جنسی (شهوانی) کردن به، اشاره یا کنایهی جنسی کردن، غمزه کردن
1- آشکار شدن، واضح شدن 2- (برای فروش یا بازرسی و غیره) ارائه شدن 3- پاگشا کردن، (رسماً به اجتماع) معرفی کردن (به ویژه دختر دم بخت را) 4- (به پایان یا به نتیجه و غیره) رسیدن 5- (در مورد همجنسبازان) ترجیح جنسی خود را اعلام کردن (come out of the closet هم میگوی
موافقت خود را (با لایحه یا کاندید و غیره) اعلام کردن، پشتیبانی کردن از، صحه گذاشتن
افشا کردن، آشکار کردن
حرفی غیرمنتظره را در ملأ عام زدن، اعلام کردن
(خبر یا منظور و پیام) رسیدن، بیان کردن، دریافت کردن، دریافت شدن، درک کردن، نشان دادن، فرستادن
رفتن، آمدن، رسیدن
سر قول خود ماندن، به تعهد خود عمل کردن، انجام دادن، عمل کردن
تحمل کردن، طاقت آوردن، تاب آوردن، بهبود یافتن (بعد از بیماری)، زنده ماندن، جان سالم به در بردن
به هوش آمدن
به ذهن رسیدن، به ذهن خطور کردن، فهمیدن، دریافتن
(به مقدار یا مبلغی) رسیدن، بالغ شدن، شدن
کار به جایی کشیدن یا رسیدن، طوری شدن وضعیت یا اوضاع، به موقعیت یا جایگاهی رسیدن، به جایی رسیدن
(کشتی) لنگر انداختن، توقف کردن، استراحت کردن
سر کشتی را به سوی باد چرخاندن
(خورشید) بالا آمدن، طلوع کردن
(شخص) نزدیک شدن
ارتقا یافتن، ترقی کردن
(حادثه) پیش آمدن، اتفاق افتادن
(برنامه، نقشه) عملی شدن، تحقق یافتن، صورت گرفتن
(گیاه) سبز شدن، رشد کردن
(مسئله و موضوع) مطرح شدن، طرح شدن، مورد بحث قرار گرفتن، بررسی شدن
(قرعهکشی) اسم درآمدن، بردن، برنده شدن
اتفاقی پیدا کردن، اتفاقی برخورد کردن
حمله کردن، یورش بردن، هجوم آوردن
نزدیک شدن
(راه حل، ایده یا بهانه) پیدا کردن، یافتن، خلق کردن، تولید کردن، نوآوری کردن
تغییر موضع دادن، تغییر عقیده دادن، نظر خود را عوض کردن
سر زدن، (با کسی) دیدن کردن، جایی رفتن
(احساسات) دست دادن، غلبه کردن، دچار شدن، مستولی شدن، فرا گرفتن
(فصل، جشن، رویداد) بازگشتن، فرا رسیدن، باز آمدن
as good (or tough or strong) as they come
بهترین (یا سرسختترین یا قویترین)
(عامیانه) چی گفتی؟، دوباره بگو(یید)
(عامیانه) غذا آماده است، بیا(یید) سر سفره، احضار به میز خوراک
(عامیانه) دست بردار!، ول کن بابا!
اتفاق افتادن، تجربه کردن، فرا رسیدن، رخ دادن، پیش آمدن
cross that bridge when you come to it
«چو فردا شود، فکر فردا کنیم» (نگران چیزی که هنوز اتفاق نیفتاده است، نباش)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «come» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/come