تغییر موضع دادن، تغییر عقیده دادن، نظر خود را عوض کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
I had originally declined the job offer, but after some thought, I came over and accepted it.
در ابتدا پیشنهاد شغلی را رد کرده بودم اما بعد از کمی فکر کردن نظرم عوض شد و قبول کردم.
He said he wasn't interested in the job, but I'm hoping I can convince him to come over and talk about it.
او گفت به این شغل علاقه ندارد اما من امیدوارم بتوانم قانعش کنم که نظرش را عوض کند و درموردش صحبت کنیم.
سر زدن، (با کسی) دیدن کردن، جایی رفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I was planning on staying in tonight, but I might come over to your place instead.
میخواستم امشب خانه بمانم اما شاید بیام سری بهت بزنم.
At first, I wasn't sure if I wanted to go to the party, but after some persuasion, I decided to come over.
اولش مطمئن نبودم که میخواهم به مهمانی بروم یا نه اما بعد از کمی اصرار تصمیم گرفتم بروم.
(احساسات) دست دادن، غلبه کردن، دچار شدن، مستولی شدن، فرا گرفتن
(فصل، جشن، رویداد) بازگشتن، فرا رسیدن، باز آمدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «come over» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come-over