آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۸ دی ۱۴۰۳

    Come On

    ˈkəm ɑːn kʌm ɒn

    گذشته‌ی ساده:

    came on

    شکل سوم:

    come on

    سوم‌شخص مفرد:

    comes on

    وجه وصفی حال:

    coming on

    توضیحات:

    شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (noun): come-on

    شکل غیراستاندارد این لغت: c'mon

    معنی come on | جمله با come on

    phrasal verb C1

    شروع شدن، شروع به کار کردن، روشن شدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    The meeting should come on at 10 AM sharp.

    جلسه باید ساعت ۱۰ صبح شروع شود.

    After a long wait, the concert will finally come on tonight.

    بعداز مدت‌ها انتظار بالاخره امشب کنسرت شروع به کار می‌کند.

    phrasal verb

    (بیماری) شروع شدن، گرفتن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    I feel like I'm coming on with a cold.

    احساس می‌کنم دارم سرما می‌خورم (سرماخوردگی دارد شروع می‌شود).

    Whenever he's stressed, a headache seems to come on.

    هر موقع که استرس دارد، سردرد می‌گیرد.

    phrasal verb informal

    انگلیسی بریتانیایی (دوره‌ی قاعدگی) شروع شدن

    After a few days of feeling bloated, her period finally came on.

    بعداز چند روز احساس نفخ، بالاخره پریودش شروع شد.

    She always knows when her period is about to come on.

    او همیشه می‌داند که دوره‌ی قاعدگی‌اش چه زمانی شروع می‌شود.

    phrasal verb B1

    زود باش!، بجنب!، یالا!، عجله کن!

    Come on, don't give up so easily.

    عجله کن! به این راحتی تسلیم نشو.

    Come on, let's hurry up and finish this project.

    بجنب! باید عجله کنیم و این پروژه را تمام کنیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Come on, just tell me what you really think!

    زود باش، فقط به من بگو واقعاً چه فکری می‌کنی!

    phrasal verb informal

    ابراز علاقه (جنسی) کردن

    I noticed her come on to me at the party last night.

    متوجه شدم که دیشب در مهمانی به من ابراز علاقه کرد.

    He tried to come on to her, but she wasn't interested.

    سعی کرد به او ابراز علاقه کند، اما او علاقه‌ای نداشت.

    phrasal verb

    (هنرپیشه) روی صحنه ظاهر شدن، روی صحنه آمدن

    The audience cheered as the singer came on stage.

    وقتی خواننده روی صحنه آمد، حضار او را تشویق کردند.

    The comedian took a deep breath before coming on to face the crowd.

    کمدین قبل‌از اینکه روی صحنه برود و با جمعیت روبه‌رو شود، نفس عمیقی کشید.

    phrasal verb informal

    بی‌خیال!، شوخی می‌کنی!، شوخی نکن!، نه بابا!

    Come on, you really expect me to believe that excuse?

    بی‌خیال! تو واقعاً انتظار داری که من این بهانه را باور کنم؟

    Come on, you can't be serious about that decision.

    شوخی نکن! نمی‌تونی در مورد اون تصمیم جدی باشی.

    phrasal verb

    پیشرفت کردن، جلو رفتن، پیش رفتن

    I can see that your language skills are really coming on since you started your course.

    متوجه شده‌ام از زمانی که دوره‌ی آموزشی‌ات را شروع کرده‌ای، مهارت‌های زبانت پیشرفت کرده است.

    The team's performance has really come on over the last few matches.

    عملکرد تیم در این چند بازی اخیر جدا پیشرفت کرده است.

    noun countable informal

    (عمل) کشش (جنسی) داشتن، ابراز علاقه (جنسی)

    His clever come-on made her laugh and feel intrigued.

    ابراز علاقه‌ی هوشمندانه او باعث خنده و احساس کنجکاوی او شد.

    Despite his charming come-on, she decided to keep the conversation casual.

    علی‌رغم کشش جنسی فریبنده‌ی او، او تصمیم گرفت مکالمه را عادی نگه دارد.

    noun countable informal

    عمل ترغیب‌آمیز (برای فروش کالا)

    He used a clever come-on to attract customers to the new cafe.

    او از عمل ترغیب‌آمیز هوشمندانه‌ای برای جذب مشتری به کافه‌ی جدید استفاده کرد.

    Her catchy come-on caught the attention of everyone in the store.

    عمل ترغیب‌آمیز جذاب او، توجه همه در فروشگاه را به خود جلب کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد come on

    1. verb advance, progress
      Synonyms:
      improve increase proceed advance develop make headway gain
      Antonyms:
      reduce decline fall worsen retreat deteriorate
    1. verb appear, enter
      Synonyms:
      appear enter meet encounter come across come upon come into begin take place pass in set foot in
      Antonyms:
      leave go exit depart

    Phrasal verbs

    come on to

    (عامیانه) پیشنهاد جنسی (شهوانی) کردن به، اشاره یا کنایه‌ی جنسی کردن، غمزه کردن

    Idioms

    come on the scene

    ظاهر شدن، فرارسیدن، هویدا شدن، وارد شدن

    سوال‌های رایج come on

    گذشته‌ی ساده come on چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده come on در زبان انگلیسی came on است.

    شکل سوم come on چی میشه؟

    شکل سوم come on در زبان انگلیسی come on است.

    وجه وصفی حال come on چی میشه؟

    وجه وصفی حال come on در زبان انگلیسی coming on است.

    سوم‌شخص مفرد come on چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد come on در زبان انگلیسی comes on است.

    ارجاع به لغت come on

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «come on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come-on-3

    لغات نزدیک come on

    • - come off
    • - come off it!
    • - come on
    • - come on the scene
    • - come on to
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.