فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Come On

ˈkəm ɑːn kʌm ɒn

گذشته‌ی ساده:

came on

شکل سوم:

come on

سوم‌شخص مفرد:

comes on

وجه وصفی حال:

coming on

توضیحات:

شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (noun): come-on

شکل غیراستاندارد این لغت: c'mon

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb C1

شروع شدن، شروع به کار کردن، روشن شدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

The meeting should come on at 10 AM sharp.

جلسه باید ساعت ۱۰ صبح شروع شود.

After a long wait, the concert will finally come on tonight.

بعداز مدت‌ها انتظار بالاخره امشب کنسرت شروع به کار می‌کند.

phrasal verb

(بیماری) شروع شدن، گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

I feel like I'm coming on with a cold.

احساس می‌کنم دارم سرما می‌خورم (سرماخوردگی دارد شروع می‌شود).

Whenever he's stressed, a headache seems to come on.

هر موقع که استرس دارد، سردرد می‌گیرد.

phrasal verb informal

انگلیسی بریتانیایی (دوره‌ی قاعدگی) شروع شدن

After a few days of feeling bloated, her period finally came on.

بعداز چند روز احساس نفخ، بالاخره پریودش شروع شد.

She always knows when her period is about to come on.

او همیشه می‌داند که دوره‌ی قاعدگی‌اش چه زمانی شروع می‌شود.

phrasal verb B1

زود باش!، بجنب!، یالا!، عجله کن!

Come on, don't give up so easily.

عجله کن! به این راحتی تسلیم نشو.

Come on, let's hurry up and finish this project.

بجنب! باید عجله کنیم و این پروژه را تمام کنیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Come on, just tell me what you really think!

زود باش، فقط به من بگو واقعاً چه فکری می‌کنی!

phrasal verb informal

ابراز علاقه (جنسی) کردن

I noticed her come on to me at the party last night.

متوجه شدم که دیشب در مهمانی به من ابراز علاقه کرد.

He tried to come on to her, but she wasn't interested.

سعی کرد به او ابراز علاقه کند، اما او علاقه‌ای نداشت.

phrasal verb

(هنرپیشه) روی صحنه ظاهر شدن، روی صحنه آمدن

The audience cheered as the singer came on stage.

وقتی خواننده روی صحنه آمد، حضار او را تشویق کردند.

The comedian took a deep breath before coming on to face the crowd.

کمدین قبل‌از اینکه روی صحنه برود و با جمعیت روبه‌رو شود، نفس عمیقی کشید.

phrasal verb informal

بی‌خیال!، شوخی می‌کنی!، شوخی نکن!، نه بابا!

Come on, you really expect me to believe that excuse?

بی‌خیال! تو واقعاً انتظار داری که من این بهانه را باور کنم؟

Come on, you can't be serious about that decision.

شوخی نکن! نمی‌تونی در مورد اون تصمیم جدی باشی.

phrasal verb

پیشرفت کردن، جلو رفتن، پیش رفتن

I can see that your language skills are really coming on since you started your course.

متوجه شده‌ام از زمانی که دوره‌ی آموزشی‌ات را شروع کرده‌ای، مهارت‌های زبانت پیشرفت کرده است.

The team's performance has really come on over the last few matches.

عملکرد تیم در این چند بازی اخیر جدا پیشرفت کرده است.

noun countable informal

(عمل) کشش (جنسی) داشتن، ابراز علاقه (جنسی)

His clever come-on made her laugh and feel intrigued.

ابراز علاقه‌ی هوشمندانه او باعث خنده و احساس کنجکاوی او شد.

Despite his charming come-on, she decided to keep the conversation casual.

علی‌رغم کشش جنسی فریبنده‌ی او، او تصمیم گرفت مکالمه را عادی نگه دارد.

noun countable informal

عمل ترغیب‌آمیز (برای فروش کالا)

He used a clever come-on to attract customers to the new cafe.

او از عمل ترغیب‌آمیز هوشمندانه‌ای برای جذب مشتری به کافه‌ی جدید استفاده کرد.

Her catchy come-on caught the attention of everyone in the store.

عمل ترغیب‌آمیز جذاب او، توجه همه در فروشگاه را به خود جلب کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد come on

  1. verb advance, progress
    Synonyms:
    improve increase proceed advance develop make headway gain
    Antonyms:
    reduce decline fall worsen retreat deteriorate
  1. verb appear, enter
    Synonyms:
    appear enter meet encounter come across come upon come into begin take place pass in set foot in
    Antonyms:
    leave go exit depart

Phrasal verbs

come on to

(عامیانه) پیشنهاد جنسی (شهوانی) کردن به، اشاره یا کنایه‌ی جنسی کردن، غمزه کردن

Idioms

come on the scene

ظاهر شدن، فرارسیدن، هویدا شدن، وارد شدن

ارجاع به لغت come on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «come on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come-on-3

لغات نزدیک come on

پیشنهاد بهبود معانی