فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Come Into

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

  • phrasal verb C2
    حاصل کردن، به دست آوردن، به ارث بردن
  • phrasal verb
    داخل شدن، ملحق شدن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد come into

  1. phrasal verb Inherit (money)
  2. phrasal verb Be a factor in

ارجاع به لغت come into

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «come into» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/come-into

لغات نزدیک come into

پیشنهاد بهبود معانی