فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Come Into

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb
داخل شدن، ملحق شدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد come into

  1. phrasal verb inherit (money)
  1. phrasal verb be a factor in

ارجاع به لغت come into

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «come into» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/come-into

لغات نزدیک come into

پیشنهاد بهبود معانی