Improve

ɪmˈpruːv ɪmˈpruːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    improved
  • شکل سوم:

    improved
  • سوم‌شخص مفرد:

    improves
  • وجه وصفی حال:

    improving

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A2
بهبودی دادن، بهتر کردن، اصلاح کردن، بهبودی یافتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The weather has improved.
- هوا بهتر شده است.
- in order to improve the workers' lives
- با هدف بهتر کردن (شرایط) زندگی کارگران
- Their meeting improved the chances for peace.
- ملاقات آن‌ها احتمال صلح را بیشتر کرد.
- to improve one's health by exercise
- از راه ورزش بر تندرستی خود افزودن
- improved farmland
- زمین کشاورزی آباد
verb - intransitive
پیشرفت کردن
verb - intransitive
اصلاحات کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد improve

  1. verb make or become better
    Synonyms: advance, ameliorate, amend, augment, better, boost, civilize, come around, convalesce, correct, cultivate, develop, doctor up, edit, elevate, emend, enhance, gain ground, help, increase, lift, look up, make strides, meliorate, mend, perk up, pick up, polish, progress, promote, purify, raise, rally, recover, rectify, recuperate, refine, reform, revamp, revise, rise, set right, shape up, sharpen, skyrocket, straighten out, take off, touch up, turn the corner, update, upgrade
    Antonyms: damage, decline, decrease, diminish, harm, hurt, injure, weaken, worsen

Phrasal verbs

  • improve on (or upon)

    (با انجام تعمیر یا تغییر و غیره) بهتر (از سابق) کردن

لغات هم‌خانواده improve

ارجاع به لغت improve

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «improve» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/improve

لغات نزدیک improve

پیشنهاد بهبود معانی