آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۷ بهمن ۱۴۰۳

    Reform

    rɪˈfɔːrm rɪˈfɔːm

    گذشته‌ی ساده:

    reformed

    شکل سوم:

    reformed

    سوم‌شخص مفرد:

    reforms

    شکل جمع:

    reforms

    معنی reform | جمله با reform

    verb - intransitive verb - transitive C2

    اصلاح کردن، اصلاح شدن، بهبود دادن، بهبود یافتن (به ویژه با تغییر رفتار یک فرد یا ساختار چیزی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    to reform the calendar

    اصلاح کردن تقویم

    The new leader wants to reform electoral laws.

    رهبر جدید می‌خواهد قوانین انتخابات را بهبود بخشد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Those who wish to reform others must begin with themselves.

    آنان که می‌خواهند دیگران را اصلاح کنند، باید از خودشان شروع کنند.

    noun countable

    اصلاح، رفرم، بهبود (به ویژه در رفتار یک فرد یا در ساختار چیزی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    reform of the laws

    اصلاح قوانین

    a school for reform of young criminals

    مدرسه‌ای برای اصلاح تبهکاران جوان

    adjective

    مربوط به یا طرفدار اصلاحات

    a reform movement

    جنبش اصلاح‌گرا

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد reform

    1. verb correct, rectify
      Synonyms:
      remedy resolve repair improve amend restore better mend rectify rehabilitate revise remodel reconstruct regenerate renovate transform refashion rework rebuild remake convert reclaim redeem clean up shape up reorganize emend ameliorate standardize change one’s ways make amends bring up to code go straight clean up one’s act turn over a new leaf swear off reconstitute revolutionize uplift
      Antonyms:
      worsen hurt impair

    Collocations

    limited reform

    اصلاحات محدود (تغییرات جزئی و کنترل‌شده در سیستم‌های سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی که هدف آن‌ها بهبود عملکرد یا کارایی بدون ایجاد تغییرات بنیادین یا انقلابی است)

    لغات هم‌خانواده reform

    • noun
      form, formation, transformation, reformer, reform, reformation, reformist, transformer, formlessness
    • adjective
      reformed, reformist, formless
    • verb - intransitive
      form
    • verb - transitive
      reform, transform
    • adverb
      formlessly

    سوال‌های رایج reform

    گذشته‌ی ساده reform چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده reform در زبان انگلیسی reformed است.

    شکل سوم reform چی میشه؟

    شکل سوم reform در زبان انگلیسی reformed است.

    شکل جمع reform چی میشه؟

    شکل جمع reform در زبان انگلیسی reforms است.

    وجه وصفی حال reform چی میشه؟

    وجه وصفی حال reform در زبان انگلیسی reforming است.

    سوم‌شخص مفرد reform چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد reform در زبان انگلیسی reforms است.

    ارجاع به لغت reform

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «reform» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reform

    لغات نزدیک reform

    • - reforestation
    • - reforge
    • - reform
    • - reform school
    • - reformation
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.