امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Reformation

    ˌrefərˈmeɪʃn ˌrefəˈmeɪʃn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      reformations

    معنی

    noun
    اصلاح، تهذیب، اصلاحات

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد reformation

    1. noun rescuing from error and returning to a rightful course
      Synonyms:
      reclamation evangelicalism puritanism anglicanism lutheranism calvinism protestantism unitarianism counter-reformation Protestant Reformation protestant-movement
    1. noun the act of reforming
      Synonyms:
      reform improvement amendment reorganization renewal transformation reconstruction rehabilitation renovation rearrangement realignment shifting reworking
    1. noun the state of being reformed
      Synonyms:
      rebirth reestablishment remaking reawakening repeal abolition

    Collocations

    • the reformation

      (سده‌ی 16) جنبش پروتستان‌ها، به‌سازگرایی کلیسایی

    لغات هم‌خانواده reformation

    • verb - intransitive
      form

    ارجاع به لغت reformation

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «reformation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reformation

    لغات نزدیک reformation

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دوفتیله ای دوقطعه ساز دولتمرد با نفوذ دون روال دون شمردن کسی دون پندارانه دونویسه دوکپهای دوگنجایشی دو آسه ای دچار اعتصاب دچار جنون آتش افروزی دچار روان تکان کردن دچار ضلالت شدن دچار غفلت دچارصفرا دچار تورم دچار دلهره دچار روان شیدایی دژ روان کردن روحیه