با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Formation

fɔːrˈmeɪʃn fɔːˈmeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    formations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun C2
    آرایش، شکل، ساختمان، تشکیلات، احدا، صف‌آرایی، تشکیل، رشد، ترتیب قرار گرفتن
    • - The formation of the company took two years.
    • - تأسیس (سازند) شرکت دو سال طول کشید.
    • - The planes flew in an arrow-like formation.
    • - هواپیماها به‌صورت دسته‌ای پیکان‌مانند پرواز می‌کردند.
    • - Each cloud formation indicates a different kind of weather.
    • - هریک از اشکال ابر نشانه‌ی نوع متفاوتی از آب‌وهوا است.
    • - beautiful rock formations in underground caves
    • - اشکال زیبای سنگ در غارهای زیرزمینی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد formation

  1. noun composition, establishment
    Synonyms: accumulation, architecture, arrangement, compilation, configuration, constitution, construction, creation, crystallization, deposit, design, development, dispersal, disposition, embodiment, evolution, fabrication, figure, forming, generation, genesis, grouping, induction, makeup, manufacture, order, organization, pattern, production, rank, structure, synthesis

Collocations

  • formation flying

    (هواپیما) پرواز نمایشی، پرواز هماهنگ

لغات هم‌خانواده formation

ارجاع به لغت formation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «formation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/formation

لغات نزدیک formation

پیشنهاد بهبود معانی