گذشتهی ساده:
upliftedشکل سوم:
upliftedسومشخص مفرد:
upliftsوجه وصفی حال:
upliftingروحیه، تعالی، استعلا، الهام، نشاط
He did everything for the students' moral uplift.
در راه تعالی اخلاقی شاگردان از هیچکاری فروگذار نکرد.
The conference left me with a sense of uplift and empowerment.
این کنفرانس برای من احساس نشاط و توانمندی ایجاد کرد.
(تکیهگاه یا نیرو) بلندشدگی، بالابرنده، برجستهکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Engineers measured the structural uplift caused by underground pressure.
مهندسان بلندشدگی ساختار ناشی از فشار زیرزمینی را اندازهگیری کردند.
We noticed a gradual uplift in the terrain after the earthquake subsided.
بعداز فروکش کردن زمینلرزه، متوجه بلندشدگی تدریجی زمین شدیم.
افزایش
The company experienced an uplift in its sales after launching a new marketing campaign.
این شرکت پساز راهاندازی یک کمپین بازاریابی جدید، افزایش فروش خود را تجربه کرد.
The sudden uplift in property prices made it challenging for first-time buyers to enter the market.
افزایش ناگهانی قیمت ملک، ورود به بازار را برای خریدارانی که برای اولینبار وارد بازار میشوند را چالشبرانگیز کرد.
بالا بردن یا رفتن، متعال ساختن، روبهتعالی نهادن، بلند کردن یا شدن، رفعت نهادن
Earthquakes have uplifted part of the island's surface.
زلزلهها باعث بالا رفتن بخشی از سطح جزیره شده است.
His speech uplifted the students.
نطق او برای دانشجویان الهامبخش بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «uplift» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/uplift