آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۵ خرداد ۱۴۰۴

    Bring Up

    ˈbrɪŋˈəp brɪŋʌp

    گذشته‌ی ساده:

    brought up

    شکل سوم:

    brought up

    سوم‌شخص مفرد:

    brings up

    وجه وصفی حال:

    bringing up

    معنی bring up | جمله با bring up

    phrasal verb B1

    بزرگ کردن، بار آوردن، پرورش دادن، تربیت کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    She had to bring up her daughter as a single mother.

    او باید به‌عنوان مادری مجرد دخترش را بزرگ می‌کرد.

    It is important to bring up children with good manners and respect.

    بزرگ کردن کودکان با رفتار خوب و احترام امری مهم است.

    phrasal verb B2

    مطرح کردن، پیش کشیدن، اشاره کردن، ذکر کردن، عنوان کردن، بیان کردن (موضوعی خاص برای صحبت)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    During the interview, he brought up his past experiences in education.

    درطول مصاحبه، تجربیات گذشته‌اش در حوزه‌ی آموزش را بیان کرد.

    Why did you bring up that embarrassing story?

    چرا آن داستان خجالت‌آور را پیش کشیدی؟

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He brought up the budget issue during the meeting.

    او در جلسه به موضوع بودجه اشاره کرد.

    phrasal verb

    نمایش دادن، بالا آوردن، باز کردن (چیزی روی صفحه‌ی موبایل، کامپیوتر و...)

    She brought up the file list on her computer to show me.

    او فهرست فایل‌ها را روی صفحه آورد تا به من نشان دهد.

    The shortcut brings up the settings page instantly.

    این میانبر فوراً صفحه‌ی تنظیمات را بالا می‌آورد.

    phrasal verb informal

    انگلیسی بریتانیایی بالا آوردن، استفراغ کردن، قی کردن

    That smell was so bad it made me feel like I was going to bring up my dinner.

    آن بو، آن‌قدر بد بود که حس کردم می‌خواهم شامم را بالا بیاورم.

    The child brought up his lunch after eating too quickly.

    کودک بعداز این‌که خیلی سریع غذا خورد، ناهارش را استفراغ کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bring up

    1. verb raise youngster
      Synonyms:
      rear raise nurture foster feed support nourish train educate develop cultivate teach discipline school form breed provide for
    1. verb initiate, mention in conversation
      Synonyms:
      mention in conversation refer introduce raise discuss advance propose offer put forward submit allude to touch on point out initiate broach move raise a subject ventilate advert moot tender

    Collocations

    bring up a family

    خانواده تشکیل دادن / بچه دار شدن و بزرگ کردن

    bring up children

    بچه ها را بزرگ کردن، تربیت کردن فرزندان

    bring up the subject

    موضوع را پیش کشیدن، مطرح کردن موضوع

    Idioms

    bring up the rear

    در عقب صف حرکت کردن، آخر از همه آمدن

    (به‌ویژه در رژه و غیره) در عقب حرکت کردن، آخر (صف یا قطار اتومبیل‌ها و غیره) بودن

    سوال‌های رایج bring up

    گذشته‌ی ساده bring up چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده bring up در زبان انگلیسی brought up است.

    شکل سوم bring up چی میشه؟

    شکل سوم bring up در زبان انگلیسی brought up است.

    وجه وصفی حال bring up چی میشه؟

    وجه وصفی حال bring up در زبان انگلیسی bringing up است.

    سوم‌شخص مفرد bring up چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد bring up در زبان انگلیسی brings up است.

    ارجاع به لغت bring up

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bring up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bring-up

    لغات نزدیک bring up

    • - bring together
    • - bring traffic to a standstill
    • - bring up
    • - bring up a family
    • - bring up children
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.