گذشتهی ساده:
brought upشکل سوم:
brought upسومشخص مفرد:
brings upوجه وصفی حال:
bringing upبزرگ کردن، بار آوردن، پرورش دادن، تربیت کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
She had to bring up her daughter as a single mother.
او باید بهعنوان مادری مجرد دخترش را بزرگ میکرد.
It is important to bring up children with good manners and respect.
بزرگ کردن کودکان با رفتار خوب و احترام امری مهم است.
مطرح کردن، پیش کشیدن، اشاره کردن، ذکر کردن، عنوان کردن، بیان کردن (موضوعی خاص برای صحبت)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
During the interview, he brought up his past experiences in education.
درطول مصاحبه، تجربیات گذشتهاش در حوزهی آموزش را بیان کرد.
Why did you bring up that embarrassing story?
چرا آن داستان خجالتآور را پیش کشیدی؟
He brought up the budget issue during the meeting.
او در جلسه به موضوع بودجه اشاره کرد.
نمایش دادن، بالا آوردن، باز کردن (چیزی روی صفحهی موبایل، کامپیوتر و...)
She brought up the file list on her computer to show me.
او فهرست فایلها را روی صفحه آورد تا به من نشان دهد.
The shortcut brings up the settings page instantly.
این میانبر فوراً صفحهی تنظیمات را بالا میآورد.
انگلیسی بریتانیایی بالا آوردن، استفراغ کردن، قی کردن
That smell was so bad it made me feel like I was going to bring up my dinner.
آن بو، آنقدر بد بود که حس کردم میخواهم شامم را بالا بیاورم.
The child brought up his lunch after eating too quickly.
کودک بعداز اینکه خیلی سریع غذا خورد، ناهارش را استفراغ کرد.
خانواده تشکیل دادن / بچه دار شدن و بزرگ کردن
بچه ها را بزرگ کردن، تربیت کردن فرزندان
موضوع را پیش کشیدن، مطرح کردن موضوع
در عقب صف حرکت کردن، آخر از همه آمدن
(بهویژه در رژه و غیره) در عقب حرکت کردن، آخر (صف یا قطار اتومبیلها و غیره) بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bring up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bring-up