آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Introduce

ˌɪntrəˈduːs ˌɪntrəˈdjuːs

گذشته‌ی ساده:

introduced

شکل سوم:

introduced

معنی introduce | جمله با introduce

verb - transitive B2

آشناکردن، معرفی کردن، نشان دادن، شناساندن، شناسا کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

Please introduce me to your friend.

لطفاً مرا به دوست خود معرفی کنید.

Allow me to introduce my brother to you.

اجازه بدهید برادر خود را حضورتان معرفی کنم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We have not been introduced yet.

هنوز به هم معرفی نشده‌ایم.

Brian Del Pino introduced last night's program.

برایان دلپینو برنامه دیشب را معرفی کرد.

to introduce a bill to the parliament

لایحه‌ای را به مجلس تقدیم کردن

to introduce readers to the new poet's works

خوانندگان را با آثار شاعر جدید آشنا کردن

to introduce new features into a play

جنبه‌های نوینی را وارد یک نمایش کردن

to introduce a new fashion in hats

مد جدید کلاه را شناساندن

verb - transitive

عرضه کردن، ارائه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

to introduce a new car

اتومبیل تازه‌ای را عرضه کردن

verb - transitive

قرار دادن (در)، نهادن، درون نهادن

He introduced an electric wire into the hole.

او یک سیم برق را توی سوراخ کرد.

Foreign travellers introduced new ideas into Iran.

مسافران خارجی اندیشه‌های تازه‌ای را به ایران رسوخ دادند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to introduce a needle into a vein

سوزن را در رگ فرو بردن

verb - transitive

باب کردن، مرسوم کردن، مطرح کردن، بدعت گذاردن، رسم کردن، رایج کردن، اشاعه دادن

Space science has introduced many new words.

علم فضا واژه‌های تازه‌ی فراوانی را رایج کرده‌است.

He was the first person to introduce the use of gunpowder into the French army.

او نخستین کسی بود که کاربرد باروت را در ارتش فرانسه رایج کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to introduce abuses into court practices

سوء استفاده را در فعالیت‌های دادگاه اشاعه دادن

verb - transitive

وارد کردن، افزودن به

They introduced two amendments to the bill.

آن‌ها دو ماده‌ی اصلاحی به لایحه افزودند.

to introduce irrelevancies into the discussion

چیزهای نامربوط را وارد بحث کردن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to introduce European birds into America

آوردن پرندگان اروپایی به امریکا

verb - transitive

دیباچه نگاشتن، مقدمه نوشتن، دیبانویسی کردن، سرآغاز نویسی کردن، آغاز کردن

He introduces his work with a detailed account of his sources.

او اثر خود را با شرح مفصلی درباره‌ی منابع خود آغاز می‌کند.

to introduce a talk with an anecdote

نطقی را با یک حکایت آغاز کردن

verb - transitive

دخیل کردن، دخالت دادن

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد introduce

لغات هم‌خانواده introduce

  • verb - transitive
    introduce

سوال‌های رایج introduce

گذشته‌ی ساده introduce چی میشه؟

گذشته‌ی ساده introduce در زبان انگلیسی introduced است.

شکل سوم introduce چی میشه؟

شکل سوم introduce در زبان انگلیسی introduced است.

وجه وصفی حال introduce چی میشه؟

وجه وصفی حال introduce در زبان انگلیسی introducing است.

سوم‌شخص مفرد introduce چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد introduce در زبان انگلیسی introduces است.

ارجاع به لغت introduce

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «introduce» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/introduce

لغات نزدیک introduce

پیشنهاد بهبود معانی