فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Harbinger

ˈhɑːrbɪndʒər ˈhɑːbɪndʒə

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

پیشرو، منادی، جلودار، قاصد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Blossoms are harbingers of spring.

شکوفه‌ها نویدگر بهارند.

Their meeting was a harbinger of peace.

ملاقات آنان مقدمه‌ی صلح بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد harbinger

  1. noun indication
    Synonyms:
    sign signal omen herald messenger precursor forerunner portent foretoken augury

ارجاع به لغت harbinger

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «harbinger» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/harbinger

لغات نزدیک harbinger

پیشنهاد بهبود معانی