فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Harassment

ˈhærəsmənt / / həˈræsmənt ˈhærəsmənt / / həˈræsmənt

شکل جمع:

harassments

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1

اذیت، آزار، مزاحمت، تعرض، بدرفتاری، به‌ستوه‌آوری

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

She filed a complaint with HR about the sexual harassment she experienced at work.

او شکایتی درمورد تعرض جنسی‌ای که در محل کار تجربه کرده بود، برای بخش منابع انسانی ثبت کرد.

The victim of the cyber harassment felt scared.

قربانی آزار اینترنتی احساس ترس می‌کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

That employee was suspended for his repeated verbal harassment of his coworkers.

آن کارمند به خاطر تعرض کلامی مکرر نسبت به همکارانش از خدمت تعلیق شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد harassment

  1. noun badgering
    Synonyms:
    annoyance bother trouble irritation vexation aggravation disturbance hassle pestering torment provoking vexing bothering exasperation provocation persecution irking bedevilment molestation perturbation nuisance
    Antonyms:
    help aid support assistance facilitation furtherance

ارجاع به لغت harassment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «harassment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/harassment

لغات نزدیک harassment

پیشنهاد بهبود معانی