امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Harassment

ˈhærəsmənt / / həˈræsmənt ˈhærəsmənt / / həˈræsmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    harassments

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
اذیت، آزار، مزاحمت، تعرض، بدرفتاری، به‌ستوه‌آوری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She filed a complaint with HR about the sexual harassment she experienced at work.
- او شکایتی درمورد تعرض جنسی‌ای که در محل کار تجربه کرده بود، برای بخش منابع انسانی ثبت کرد.
- The victim of the cyber harassment felt scared.
- قربانی آزار اینترنتی احساس ترس می‌کرد.
- That employee was suspended for his repeated verbal harassment of his coworkers.
- آن کارمند به خاطر تعرض کلامی مکرر نسبت به همکارانش از خدمت تعلیق شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد harassment

  1. noun badgering
    Synonyms:
    aggravation annoyance bedevilment bother bothering disturbance exasperation hassle irking irritation molestation nuisance persecution perturbation pestering provocation provoking torment trouble vexation vexing
    Antonyms:
    aid assistance facilitation furtherance help support

ارجاع به لغت harassment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «harassment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/harassment

لغات نزدیک harassment

پیشنهاد بهبود معانی