با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Perturbation

ˌpɜrːt̬ərˈbeɪʃn ˌpɜːtəˈbeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
آشفتگی، تشویش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun
اشفتگی، انحراف، اختلال
- Overcome by perturbation, she contemplated suicide.
- از شدت پریشانی می‌خواست دست به خودکشی بزند.
- the perturbations of the period of revolution
- اغتشاشات دوران انقلاب
- She was in great perturbation of mind.
- دچار اغتشاش شدید فکری بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد perturbation

  1. noun A state of discomposure
    Synonyms: agitation, dither, fluster, flutter, tumult, turmoil, upset, lather, stew
  2. noun Activity that is a malfunction, intrusion, or interruption
    Synonyms: disturbance, distress, anxiety, upset
  3. noun The act of causing disorder
    Synonyms: disruption
  4. noun A disposition that is confused or nervous and upset
    Synonyms: fluster

ارجاع به لغت perturbation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «perturbation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/perturbation

لغات نزدیک perturbation

پیشنهاد بهبود معانی