فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
خرید اشتراک

    Vexing

    American: ˈveksɪŋ British: ˈveksɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      vexed

    • شکل سوم:

      vexed

    • سوم‌شخص مفرد:

      vexes

    معنی

    adjective
    آزاردهنده، اذیت‌کننده (رجوع شود به: vex)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد vexing

    1. verb cause annoyance in; disturb, especially by minor irritations
      Synonyms:
      annoying bothering irritating provoking angering puzzling perplexing disturbing getting nettling riling chafing baffling mystifying bewildering amazing dumbfounding stupefying nonplussing flummoxing posing beating ragging sticking
      Antonyms:
      helping aiding assisting pleasing soothing
    1. verb disturb the peace of mind of; afflict with mental agitation or distress
      Synonyms:
      worrying bothering annoying upsetting disturbing troubling irritating aggravating provoking plaguing pestering tormenting harassing offending distressing agitating angering getting perplexing puzzling exasperating infuriating needling bugging nettling irking teasing tantalizing ruffling riling fretting tossing roiling chafing piquing miffing hectoring harrying fussing afflicting disputing
      Antonyms:
      reassuring
    1. verb change the arrangement or position of
      Synonyms:
      agitating disturbing
    1. adjective causing irritation or annoyance
      Synonyms:
      annoying irritating bothersome exasperating maddening infuriating vexatious pesky pestering teasing galling nettlesome pestiferous plaguy plaguey

    ارجاع به لغت vexing

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «vexing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/vexing

    لغات نزدیک vexing

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه