گذشتهی ساده:
infuriatedشکل سوم:
infuriatedسومشخص مفرد:
infuriatesاعصابخردکن، کلافهکننده، آزارنده، عصبانیکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
It was infuriating to see my favorite team lose the game in the final minutes.
دیدن اینکه تیم محبوبم در دقایق پایانی بازی را باخت، اعصابخردکن بود.
The slow internet speed was infuriating.
سرعت پایین اینترنت کلافهکننده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «infuriating» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infuriating