امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inaugurate

ɪˈnɑːɡjəreɪt ɪˈnɔːɡjəreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    inaugurated
  • شکل سوم:

    inaugurated
  • سوم‌شخص مفرد:

    inaugurates
  • وجه وصفی حال:

    inaugurating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
گشودن، افتتاح کردن، برپا کردن، به ‌راه انداختن، دایرکردن، آغاز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- to inaugurate a new library
- کتابخانه‌ی جدیدی را افتتاح کردن
- to inaugurate a new policy
- سیاست جدیدی را آغاز کردن
- the inauguration of the new president
- مراسم آغاز به کار رئیس‌جمهور جدید
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inaugurate

  1. verb begin; install
    Synonyms:
    bow break in break the ice commence commission dedicate get things rolling get under way induct initiate instate institute introduce invest jump kick off launch make up open ordain originate set in motion set up start usher in
    Antonyms:
    adjourn close end stop uninstall

ارجاع به لغت inaugurate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inaugurate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inaugurate

لغات نزدیک inaugurate

پیشنهاد بهبود معانی