فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Instate

American: ɪnˈsteɪt British: ɪnˈsteɪt

گذشته‌ی ساده:

instated

شکل سوم:

instated

سوم‌شخص مفرد:

instates

وجه وصفی حال:

instating

معنی

verb - transitive

گماشتن، برقرار کردن، منصوب نمودن، گذاردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد instate

  1. verb to admit formally into membership or office, as with ritual
    Synonyms:
    install induct initiate inaugurate invest

ارجاع به لغت instate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «instate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/instate

لغات نزدیک instate

پیشنهاد بهبود معانی