آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Interpolate

ɪnˈtɜrːpəleɪt ɪnˈtɜːpəleɪt

معنی interpolate | جمله با interpolate

verb - intransitive adverb

در میان عبارات دیگر جا دادن، داخل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

To make the old text legible, he interpolated new words into it.

او برای خوانا کردن متن قدیمی واژه‌های جدیدی به آن افزود.

The manuscript had been badly interpolated.

نسخه‌ی خطی به‌طور بدی تحریف شده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد interpolate

ارجاع به لغت interpolate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interpolate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interpolate

لغات نزدیک interpolate

پیشنهاد بهبود معانی