گذشتهی ساده:
remediedشکل سوم:
remediedسومشخص مفرد:
remediesوجه وصفی حال:
remedyingشکل جمع:
remediesگزیر، علاج، دارو، درمان، چاره، راهحل
the best remedy for constipation
بهترین علاج یبوست
a cold remedy
داروی سرماخوردگی
The government's remedy for discontent was jail and execution.
راهحل دولت برای نارضایتی زندان و اعدام بود.
the latest remedy for strengthening the country's economy
آخرین چاره برای تقویت اقتصاد کشور
مداوا کردن، علاج کردن، درمان کردن، اصلاح کردن، جبران کردن، تعمیر کردن، چاره کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We need time to remedy our social ills.
برای اصلاح عیوب اجتماعی خود نیاز به زمان داریم.
Some cardiac insufficiencies cannot be remedied.
برخی از نارساییهای قلبی را نمیتوان درمان کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «remedy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/remedy