گذشتهی ساده:
rememberedشکل سوم:
rememberedسومشخص مفرد:
remembersوجه وصفی حال:
rememberingبه خاطر آوردن، یاد آوردن، به خاطر داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Suddenly I remembered his name.
ناگهان اسمش یادم آمد.
I remember one day he came to see me.
به یاد دارم که روزی به دیدارم آمد.
to remember scenes of one's childhood
صحنههای کودکی خود را به یاد آوردن
Remember to turn the lights off.
یادت باشد چراغها را خاموش کنی.
Remember the dates until the examinations.
تاریخها را تا بعد از امتحان به خاطر بسپار.
Please remember me to your brother.
خواهش میکنم سلام مرا به برادرتان برسانید.
She was remembering them what they already knew.
آنچه را که قبلاً میدانستند به آنها یادآوری میکرد.
to remember one's parents during Nowruz
در ایام نوروز از والدین خود یاد کردن
I remembered you a lot in prison.
در زندان خیلی به یاد تو بودم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «remember» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/remember