آخرین به‌روزرسانی:

Enshrine

ɪnˈʃraɪn ɪnˈʃraɪn

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

در زیارتگاه گذاشتن، تقدیس کردن، ضریح ساختن (مج) مقدس و گرامی داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Her name is enshrined in our memory.

نام او در خاطر ما عزیز است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enshrine

  1. verb hold as sacred
    Synonyms:
    revere hallow sanctify consecrate exalt idolize cherish treasure bless dedicate preserve apotheosize embalm
    Antonyms:
    disrespect desecrate defile

ارجاع به لغت enshrine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enshrine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enshrine

لغات نزدیک enshrine

پیشنهاد بهبود معانی