گذشتهی ساده:
embalmedشکل سوم:
embalmedسومشخص مفرد:
embalmsوجه وصفی حال:
embalmingمومیایی کردن، با عطر و روغن تدهین کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Egyptians used to embalm the corpses of their dear ones.
مصریها لاشهی عزیزان خود را مومیایی میکردند.
His memory is embalmed in the hearts of his people.
خاطرهی او در دل ملتش نقش بسته است.
Once again the spring will embalm the woods and fields.
بار دیگر بهار جنگل و دشتها را خوشبو خواهد کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «embalm» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embalm