شکل جمع:
reliefsآسودگی، راحتی، فراغت، آزادی، تسکین، آسایش خاطر
That news gave him great relief.
آن خبر به او آرامش فراوانی داد.
It was a relief to take off those tight shoes.
درآوردن آن کفشهای تنگ مرا راحت کرد.
This medicine is prescribed for the relief of sore throat.
این دارو برای تسکین گلودرد تجویز میشود.
اعانه، کمک، امداد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She is on relief.
او از دولت اعانه میگیرد.
earthquake relief
امداد به زلزلهزدگان
We were lost in the desert with no relief in sight.
در صحرا گم شده بودیم و از کمک خبری نبود.
Food and fresh troops were sent to the relief of the besieged city.
برای یاری به شهر محاصره شده خواربار و سرباز تازه نفس گسیل شد.
حجاری برجسته، خط برجسته، برجستهکاری
a profile in relief
نیمرخ برجسته
کمکی، امدادی
relief measures during a famine
اقدامات امدادی در دوران قحطی
a relief driver
رانندهی کمکی
برجستهنما کردن، چشمگیر کردن، نمایان کردن، هویدا کردن
go (or come) to the relief of (someone)
به کمک (کسی) رفتن (یا آمدن)
برجستهکاریشده، برجسته، برجستهنما
دریافتکنندهی کمک دولتی (بهخاطر بیکاری یا فقر و غیره)
یاری دادن به، کمک تدارک دیدن، کمک کردن
(انگلیس) راه کمکی (که از جاهای شلوغ رد نمیشود)، راه فشارکاه و کنارگذر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «relief» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/relief