با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Remission

rɪˈmɪʃn rɪˈmɪʃn rɪˈmɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable informal
    دوره‌ی بهبودی، دوره‌ی نقاهت
    • - The cancer patient has gone into remission.
    • - بیمار سرطانی دوران بهبودی را می‌گذراند.
    • - After months of chemotherapy, the patient finally went into remission and was able to go home from the hospital.
    • - پس از ماه‌ها شیمی‌درمانی، سرانجام بیمار وارد دوره‌ی نقاهت شد و توانست از بیمارستان به خانه برود.
  • noun uncountable
    انگلیسی بریتانیایی حقوق بخشودگی، بخشش، تخفیف (کاهش مدت زمانی که فرد باید در زندان بماند)
    • - The judge granted the prisoner early remission for good behavior.
    • - قاضی به دلیل رفتار خوب به زندانی تخفیف داد.
    • - The prisoner's family eagerly awaited news of his remission.
    • - خانواده‌ی این زندانی مشتاقانه منتظر خبر بخشش او بودند.
  • noun uncountable
    دین بخشش، بخشایش، عفو، گذشت، آمرزش، عفران
    • - We pray for the remission of our sins.
    • - برای بخشش گناهان خود دعا می‌کنیم.
    • - In the Catholic faith, remission can be achieved through the sacrament of confession.
    • - در مذهب کاتولیک، می‌توان از طریق مراسم مذهبی اعتراف به بخشایش رسید.
  • noun countable
    بخشودگی، معافیت (از مالیات و قرض و غیره)
    • - tax remissions
    • - بخشودگی‌های مالیاتی
    • - The company applied for a remission of the fine imposed by the regulatory authority.
    • - این شرکت درخواست بخشودگی جریمه‌ی اعمال‌شده توسط مقام نظارتی را ثبت کرد.
  • noun
    فروکش (کاهش یا از بین رفتن نشانه‌های بیماری)
    • - a slight remission of the fever
    • - کاهش خفیف تب
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد remission

  1. noun acquittal, pardon
    Synonyms: absolution, amnesty, discharge, excuse, exemption, exoneration, forgiveness, indulgence, mercy, release, reprieve
    Antonyms: accusation, blame
  2. noun pause; lessening
    Synonyms: abatement, abeyance, alleviation, amelioration, break, decrease, delay, diminution, ebb, interruption, letup, lull, moderation, reduction, relaxation, release, respite, suspension
    Antonyms: increase, rise, worsening

ارجاع به لغت remission

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «remission» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/remission

لغات نزدیک remission

پیشنهاد بهبود معانی