جبران کردن، چاره کردن، رفع کردن (قصور یا خطا یا جرم یا تعدی و غیره)
He promised to redress past injustices.
قول داد که بیعدالتیهای گذشته را جبران کند.
The government implemented new policies to redress the economic inequality in the country.
حکومت سیاستهای جدیدی را برای رفع نابرابری اقتصادی در کشور اجرا کرد.
The organization's mission is to redress social injustices.
رسالت این سازمان رفع بیعدالتیهای اجتماعی است.
خسارت، غرامت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The court ordered the company to pay a substantial redress to the victims of the scam.
دادگاه به این شرکت دستور داد تا خسارت قابل توجهی را به قربانیان کلاهبرداری بپردازد.
The customer demanded redress for the poor service and damaged goods.
مشتری برای خدمات ضعیف و کالاهای آسیبدیده درخواست غرامت کرد.
to redress the balance (or scales)
عدالت برقرار کردن، حق را به حقدار رساندن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «redress» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/redress