فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Conciliation

kənˌsɪliˈeɪʃn kənˌsɪliˈeɪʃn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal

مصالحه، آشتی، سازش، تسکین، توافق، دل‌جویی، استمالت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Conciliation is often the first step in mediation processes.

مصالحه اغلب اولین گام در فرآیندهای میانجی‌گری است.

They reached a conciliation agreement after lengthy negotiations.

آن‌ها پس‌از مذاکرات طولانی به یک پیمان توافق دست یافتند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conciliation

  1. noun a reestablishment of friendship or harmony
    Synonyms:
    reconciliation reconcilement rapprochement placation propitiation

ارجاع به لغت conciliation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conciliation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conciliation

لغات نزدیک conciliation

پیشنهاد بهبود معانی