اصلاح، آشتی، سازش، توافق، مصالحه
After tumultuous discussions, their reconciliation brought peace to the family.
پساز بحثهای پرسروصدا، آشتی آنها باعث آرامش خانواده شد.
Reconciliation between the rival factions was essential for community harmony.
توافق بین جناحهای رقیب برای هماهنگی جامعه ضروری بود.
آشتیکنان، مسالمت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Achieving reconciliation required open dialogue and mutual respect.
رسیدن به مسالمت مستلزم گفتوگوی آزاد و احترام متقابل بود.
Her journey toward reconciliation helped heal old wounds.
تجربهی او برای آشتیکنان به التیام زخمهای قدیمی کمک کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «reconciliation» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reconciliation