Neutralize

ˈnuːtrəlaɪz ˈnjuːtrəlaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    neutralized
  • شکل سوم:

    neutralized
  • سوم‌شخص مفرد:

    neutralizes
  • وجه وصفی حال:

    neutralizing

توضیحات

شکل نوشتاری این لغت در انگلیسی بریتانیایی: neutralise

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
شیمی خنثی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- An alkali neutralizes an acid.
- قلیا اسید را خنثی می‌کند.
- The scientist used a base to neutralize the acidic solution.
- این دانشمند از باز برای خنثی کردن محلول اسیدی استفاده کرد.
verb - intransitive verb - transitive
بی‌اثر کردن، خنثی کردن، بی‌اثر شدن، خنثی شدن
- His skillful reasoning neutralized his enemies' accusations.
- استدلال ماهرانه‌ی او اتهامات دشمنانش را بی‌اثر کرد.
- We neutralised the effects of their propaganda with counter-propaganda.
- ما اثر تبلیغات آن‌ها را با تبلیغ متقابل خنثی کردیم.
verb - transitive
کشتن (به‌ویژه توسط نیروی نظامی یا دولتی)
- Their government sought to neutralize the rebel leader to restore order in the region.
- حکومت آن‌ها به دنبال کشتن رهبر شورشیان برای برقراری نظم در منطقه بود.
- The spy was able to neutralize the guard and gain access to the classified documents.
- جاسوس توانست نگهبان را بکشد و به اسناد طبقه‌بندی‌شده دسترسی پیدا کند.
verb - transitive
برق خنثی کردن (با ترکیب مقادیر مساوی بار مثبت و منفی)
- To ensure safety, it is important to neutralize any electrical charge before working on a circuit.
- برای اطمینان از ایمنی، خنثی کردن هرگونه بار الکتریکی قبل از کار بر روی مدار مهم است.
- The technician neutralized the electrical charge in the wires.
- تکنسین بار الکتریکی سیم‌ها را خنثی کرد.
verb - transitive
زبان‌شناسی خنثی کردن (دادن فرم یا تلفظ غیر متمایز به یک جفت واج)
- The language teacher taught the students how to neutralize certain phonemes.
- معلم زبان به دانش‌آموزان یاد داد که چگونه برخی واج‌ها را خنثی کنند.
- The linguistics professor explained the importance of neutralizing certain phonemes in language acquisition.
- این استاد زبان‌شناسی اهمیت خنثی‌سازی برخی واج‌ها در فراگیری زبان را تشریح کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد neutralize

  1. verb counteract
    Synonyms: abrogate, annul, balance, cancel, compensate for, conquer, counterbalance, countercheck, counterpoise, countervail, defeat, frustrate, invalidate, negate, negative, nullify, offset, overcome, override, overrule, redress, subdue, undo

لغات هم‌خانواده neutralize

ارجاع به لغت neutralize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «neutralize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/neutralize

لغات نزدیک neutralize

پیشنهاد بهبود معانی