امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Neutralize

ˈnuːtrəlaɪz ˈnjuːtrəlaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    neutralized
  • شکل سوم:

    neutralized
  • سوم‌شخص مفرد:

    neutralizes
  • وجه وصفی حال:

    neutralizing

توضیحات

شکل نوشتاری این لغت در انگلیسی بریتانیایی: neutralise

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
شیمی خنثی کردن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- An alkali neutralizes an acid.
- قلیا اسید را خنثی می‌کند.
- The scientist used a base to neutralize the acidic solution.
- این دانشمند از باز برای خنثی کردن محلول اسیدی استفاده کرد.
verb - intransitive verb - transitive
بی‌اثر کردن، خنثی کردن، بی‌اثر شدن، خنثی شدن
- His skillful reasoning neutralized his enemies' accusations.
- استدلال ماهرانه‌ی او اتهامات دشمنانش را بی‌اثر کرد.
- We neutralised the effects of their propaganda with counter-propaganda.
- ما اثر تبلیغات آن‌ها را با تبلیغ متقابل خنثی کردیم.
verb - transitive
کشتن (به‌ویژه توسط نیروی نظامی یا دولتی)
- Their government sought to neutralize the rebel leader to restore order in the region.
- حکومت آن‌ها به دنبال کشتن رهبر شورشیان برای برقراری نظم در منطقه بود.
- The spy was able to neutralize the guard and gain access to the classified documents.
- جاسوس توانست نگهبان را بکشد و به اسناد طبقه‌بندی‌شده دسترسی پیدا کند.
verb - transitive
برق خنثی کردن (با ترکیب مقادیر مساوی بار مثبت و منفی)
- To ensure safety, it is important to neutralize any electrical charge before working on a circuit.
- برای اطمینان از ایمنی، خنثی کردن هرگونه بار الکتریکی قبل از کار بر روی مدار مهم است.
- The technician neutralized the electrical charge in the wires.
- تکنسین بار الکتریکی سیم‌ها را خنثی کرد.
verb - transitive
زبان‌شناسی خنثی کردن (دادن فرم یا تلفظ غیر متمایز به یک جفت واج)
- The language teacher taught the students how to neutralize certain phonemes.
- معلم زبان به دانش‌آموزان یاد داد که چگونه برخی واج‌ها را خنثی کنند.
- The linguistics professor explained the importance of neutralizing certain phonemes in language acquisition.
- این استاد زبان‌شناسی اهمیت خنثی‌سازی برخی واج‌ها در فراگیری زبان را تشریح کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد neutralize

  1. verb counteract
    Synonyms:
    abrogate annul balance cancel compensate for conquer counterbalance countercheck counterpoise countervail defeat frustrate invalidate negate negative nullify offset overcome override overrule redress subdue undo

لغات هم‌خانواده neutralize

  • verb - transitive
    neutralize

ارجاع به لغت neutralize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «neutralize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/neutralize

لغات نزدیک neutralize

پیشنهاد بهبود معانی