همچنین میتوان از counterweigh به جای counterbalance استفاده کرد.
وزنه تعادل، پارسنگ، (مجازاً) برابری کردن، خنثی کردن
موازنه، موازنه کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The metal weight at this end of the crane counterbalances the weight of the load at the other end.
وزنهی فلزی در این سر جرثقیل سنگینی بار آن طرف آن را پارسنگ میکند.
Her shyness is counterbalanced by her husband's brashness.
پررویی شوهرش کمرویی او را جبران میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «counterbalance» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/counterbalance