گذشتهی ساده:
compensatedشکل سوم:
compensatedسومشخص مفرد:
compensatesوجه وصفی حال:
compensatingتاوان دادن، پاداش دادن، عوض دادن، جبران کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A child can never compensate his mother for her efforts.
فرزند هرگز نمیتواند زحمات مادرش را جبران کند.
She used her good looks to compensate for her lack of intelligence.
او از زیبایی خود برای جبران کمهوشیاش استفاده میکرد.
I was willing to compensate him for the damage I had done to his car.
حاضر بودم خسارتی را که به اتومبیل او وارد کرده بودم جبران کنم.
compensated semiconductor
نیمههادی متعادل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «compensate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/compensate