امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Compensate

ˈkɑːmpənseɪt ˈkɒmpənseɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    compensated
  • شکل سوم:

    compensated
  • سوم‌شخص مفرد:

    compensates
  • وجه وصفی حال:

    compensating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb C1
تاوان دادن، پاداش دادن، عوض دادن، جبران کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- A child can never compensate his mother for her efforts.
- فرزند هرگز نمی‌تواند زحمات مادرش را جبران کند.
- She used her good looks to compensate for her lack of intelligence.
- او از زیبایی خود برای جبران کم‌هوشی‌اش استفاده می‌کرد.
- I was willing to compensate him for the damage I had done to his car.
- حاضر بودم خسارتی را که به اتومبیل او وارد کرده بودم جبران کنم.
- compensated semiconductor
- نیمه‌هادی متعادل
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد compensate

  1. verb make restitution
    Synonyms:
    atone come down with commit guerdon indemnify make good pay pay up plank out pony up recompense recoup refund reimburse remunerate repay requite reward satisfy shell out take care of tickle the palm
    Antonyms:
    deprive fine forfeit lose
  1. verb offset, make up for
    Synonyms:
    abrogate annul atone for balance better cancel out counteract counterbalance counterpoise countervail fix improve invalidate make amends negate negative neutralize nullify outweigh redress repair set off
    Antonyms:
    damage deprive penalize

لغات هم‌خانواده compensate

  • verb - transitive
    compensate

ارجاع به لغت compensate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compensate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/compensate

لغات نزدیک compensate

پیشنهاد بهبود معانی