با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Compensate

ˈkɑːmpənseɪt ˈkɒmpənseɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    compensated
  • شکل سوم:

    compensated
  • سوم‌شخص مفرد:

    compensates
  • وجه وصفی حال:

    compensating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb C1
تاوان دادن، پاداش دادن، عوض دادن، جبران کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- A child can never compensate his mother for her efforts.
- فرزند هرگز نمی‌تواند زحمات مادرش را جبران کند.
- She used her good looks to compensate for her lack of intelligence.
- او از زیبایی خود برای جبران کم‌هوشی‌اش استفاده می‌کرد.
- I was willing to compensate him for the damage I had done to his car.
- حاضر بودم خسارتی را که به اتومبیل او وارد کرده بودم جبران کنم.
- compensated semiconductor
- نیمه‌هادی متعادل
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد compensate

  1. verb make restitution
    Synonyms: atone, come down with, commit, guerdon, indemnify, make good, pay, pay up, plank out, pony up, recompense, recoup, refund, reimburse, remunerate, repay, requite, reward, satisfy, shell out, take care of, tickle the palm
    Antonyms: deprive, fine, forfeit, lose
  2. verb offset, make up for
    Synonyms: abrogate, annul, atone for, balance, better, cancel out, counteract, counterbalance, counterpoise, countervail, fix, improve, invalidate, make amends, negate, negative, neutralize, nullify, outweigh, redress, repair, set off
    Antonyms: damage, deprive, penalize

لغات هم‌خانواده compensate

ارجاع به لغت compensate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compensate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/compensate

لغات نزدیک compensate

پیشنهاد بهبود معانی